سلام
در اين تاپيك مي خواهيم در مورد رهبري زنان استناد كنيم كه نظر اسلام در اين رابطه چيست و آيا مثلا يك زن طبق نظر اسلام مي تواند رهبر جامعه اسلامي باشد يا خير
در دو مورد درباره اين موضوع بحث خواهيم كرد اول عقلي و سپس نقلي
دليل عقلي:
1-مهمترين و بارزترين صفت و در واقع شرط لازم رهبر و حاكم يك جامعه تدبر و عدالت است و اگر در شخصي محقق شود شرايط رهبري حاصل است
2-صفت عدالت ربطي به جنسيت ندارد
3-صفت تدبر و مديريت مربوط به روح انسان است و روح مجرد است از زن يا مرد بودن
نتيجه: تمام شرايط لازم براي رهبري و مديرت در زن وجود دارد
دليل نقلي:براي اثبات اين موضوع به قرآن رجوع كرده و ولايت و حكومت زنان از قرآن را ثابت مي كنيم و روايات هم هرچند كه از اين كار يعني حكومت زنان نهي كنند چون خلاف قرآن است اعتباري ندارد
اما دليل قرآني:
در قرآن، آياتى وجود دارد كه مىتوان بر جواز ولايت زنان به آنها استدلال كرد. روشن است چنانچه دلالت اين آيات كامل باشد، هر خبرى كه مخالف آن باشد اعتبار نخواهد داشت. ۱. قرآن
الف. جريان ملكه سبا
در قرآن، در سوره نمل، از قول هدهد نقل شده كه با تعجب مشاهده كرده در سرزمين سبا، كه مردم آن خورشيد پرستند، زنى حكومت مىكند: «تملكهم امرأه»
سليمان پس از آگاهى از اين حكومت، نامهاى به حاكم آنجا نوشت و او را دعوت به تسليم كرد.
هدهد نامه را در درون قصر ملكه سبا انداخت.
بلقيس بزرگان حكومت را براى مشورت گرد هم آورد و از آنان نظر خواهى كرد. آنان قدرت و توانايى حكومت را مطرح كردند كه مىتوانند به خوبى با هر قدرتى در بيفتند و به نبرد بپردازند. ولى ملكه، سخن حكيمانهاى گفت:
«إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ»[1]
«پادشاهان هنگامى كه وارد منطقه آبادى شوند آن را به فساد و تباهى مىكشند، و عزيزان آنجا را ذليل مىكنند; [آرى] كار آنان همين گونه است.»
ملكه سبا، دستور داد براى جلوى گيرى از خطر هجوم دشمن، هدايايى براى سليمان ارسال شود، تا ببينند آيا او اهل دنياست و يا دنبال حقيقت است. كارگزاران و سران كشور اعلام كردند هر تصميمى كه ملكه بگيرد براى آنان قابل پذيرش است.
استدلال به اين آيات اين گونه است: خداوند اين موضوع را مطرح كرده و حكومت ملكه سبا را نادرست معرفى ننموده است. بلكه سخن حكمت آميز وى را در باره ويژگى پادشاهان در هنگامى كه وارد مناطق مسكونى مىشوند آنها را ويران مىكنند، تأييد كرده «وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ» و عقل و درايت ملكه را نيز ستوده است.
شمارى از مفسران «كذلك يفعلون» را ادامه سخن بلقيس و گروهى سخن خدا دانستهاند، مانند: قمى[2]، فيض كاشانى[3]، حويزى،[4] ابن قتيبه[5] و اين نظر از سعيد بن جبير[6] و عبد الله بن عباس نقل شده است[7] و برابر روايتى كه ذكر خواهد شد، عقل ملكه سبا به جهت اين اظهار نظر مورد تأييد قرار گرفته است.
يكى از مفسران و از اعضاى مجلس خبرگان قانون اساسى، در زمان تدوين قانون اساسى جمهورى اسلامى، در سخنرانى خود در مدرسه فيضيه قم، براى بيان موقعيت سياسى و اجتماعى زنان در اسلام، به جريان ملكه سبا اشاره كرد و يادآور شد كه قرآن با آن مخالفت نكرده است. به نظر مىرسد در مجلس خبرگان تدوين قانون اساسى، اين موضوع مطرح بوده است.
بر خلاف آنچه مشهور است كه زنان كم عقل هستند، ملكه سبا در اينجا زيركى و توانائى خود را به خوبى نشان داده و در روايتى، وى جزو زنان عاقل و هوشمند معرفى شده است. برابر اين نقل، در قرآن در دوازده مورد به زنان اشاره شده است و ده خصلت براى زنان در آنها بيان گرديده كه از ملكه سبا به جهت عقل و درايتش ستايش شده است:
«توبه براى حواء، شوق براى آسيه و مهمان دارى براى ساره و عقل براى بلقيس و حيا براى زن موسى (دختر شعيب) و احسان براى خديجه و...»[8]
در ادامه بيان مىكند: خداوند ده چيز را به ده تن از زنان داده است، با اين كه در مواردى نامهاى زنان، با آنچه به آنان داده شده تغيير كرده، اما اعطائى بلقيس باز عقل ذكر شده است. نقد استدلال و پاسخ آن
شمارى به اين استدلال پاسخ دادهاند كه عمل ملكه سبا، حجت نيست; زيرا وى مسلمان نبوده است. اگر پس از اين كه با سليمان آشنا شد و ايمان آورد، بر سر حكومت باقى مىماند، قابل استناد بود، ولى پس از ايمان به خدا و پيروى از حضرت سليمان، ما دليلى نداريم كه به حكومت خود ادامه داده باشد.
در پاسخ بايد گفت:
نخست آن كه، استناد به تأييد خداوند شده، نه به كفر و ايمان ملكه سبا. در همين داستان، آنجا كه سخن از شرك و خورشيد پرستى است، عملكرد مردمان آن سرزمين ناشايست انگاشته شده و از آنان دعوت شده كه به پرستش خداى يگانه روى آورند:
«الاّ يسجدوا لله الذى يخرج الخباءَ فى السموات و الارض و يعلم ما تحفون و ما تعلنون.»[9]
«كه چرا سجده نمىكنند براى خدايى كه نهانها را در آسمان و زمين بيرون مىآورد و آنچه را پنهان مىكنيد و آنچه را آشكار مىسازيد مىداند.»
اما در آيه 34 سوره نمل با تعبير «كذلك يفعلون» سخن ملكه سبا و عقل و درايتش تأييد مىشود.
دو ديگر: چگونه است كه گمان اينان وقتى رسول خدا مىشنود دختر كسرى بر مردم ايران حكومت مىكند، مىفرمايد: «لن يفلح قوم ولوا امرهم إمرأة» براى به كرسى نشاندن نظر خود به آن استناد مىجويند; اما در داستان ملكه سبا، كه بدون هيچ ايرادى، بلكه با تأييد و يا با تقرير، سخنان ملكه سبا نقل مىشود، قابل استناد نيست.
شهيد مطهرى، در ياداشتهاى خود ادله ممنوع بودن ولايت عامه و زعامت زن را بيان كرده، سپس به بيان ادله باورمندان به ولايت و زعامت زن پرداخته و بدون اظهار نظرى به جريان ملكه سبا نيز اشاره كرده است:
«ادله كسانى كه جايز مىدانند:
الف. اصل عدالت و تساوى زن و مرد در انسانيت.
ب. بيعت در اسلام با شركت زنها بوده.
ج. قرآن داستان ملكه سبا را نقل كرده، با تجليل از ملكه و بيان نكتههايى از زبان او، بدون آنكه كوچك ترين اشاره انتقادى داشته باشد.
د. هر طبقهاى بايد از خود در دستگاه ادارى مملكت، نماينده داشته باشند تا مدافع حقوق آنها باشد. زنان نيز بايد طبقهاى از خودشان كه واقف به دردهاى آنهاست مدافع داشته باشند... .
هـ. آمدن حضرت زهراء به مسجد و خطبه در حضور جمع خواندن. همچنين خطابه حضرت زينب دليل بر جواز است.»[10] ب. آيه امر به معروف و نهى از منكر
در قرآن كريم، آيات بسيارى در باره امر به معروف و نهى از منكر وارد شده است و هيچ يك از آنان را نمىتوان ويژه مردان دانست; بلكه مخاطب قرآن، امت اسلامى به طور عام است، در سوره توبه در اين باره مىفرمايد:
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياء بَعْضً يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطيعُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزيز حَكيم»[11]
مردان با ايمان و زنان با ايمان، بعضىشان سرپرستان بعضى ديگرند به معروف امر مىكنند و از منكر باز مىدارند. نماز را برپا مىدارند و زكات را مىپردازند و خدا و رسولاش را اطاعت مىكنند. به زودى خدا آنان را مورد رحمت خويش قرار مىدهد. خداوند توانا و حكيم است.
علامه طباطبائى «اولياء» را به سرپرستان ترجمه كرده است.[12] و ولايت در اينجا را «ولايت در تدبير» دانسته است.[13]
ايشان در مقاله ولايت و زعامت، معتقد است: ولى و اولياء در اين آيه و آيه «النَّبِىُّ أَوْلى بِالمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[14]، آيه اولى الامر[15] و آيه ولايت[16]، به معنى ولى و سرپرست است و اگر كسى آن را به معنى دوستى بگيرد، واژه را از معنى اصلى آن منحرف كرده است:
«البته جماعتى ولايت را در اين آيات به معناى دوستى يا معناى يارى گرفتهاند، ولى جز اينكه كلمه را از معناى حقيقى ماده اصلى آن سلخ نمودهاند كارى انجام ندادهاند.»[17]
شهيد مطهرى نيز ولايت را در اينجا به معنى سرپرستى دانسته است و مىنويسد:
«مؤمنين و مؤمنات بعضىشان حامى و راعى و سرپرست بعض ديگر هستند; كه چه مىكنند؟ امر به معروف و نهى از منكر مىكنند.»
پس در دفاع از حقيقت، هيچ فرقى ميان مرد و زن نيست، و هر دفاعى، اولين شرطاش شجاعت و قوّت و نيرومندى است[18] كه زنان و مردان هر يك به سهم خود مىتوانند در آن نقش آفرين باشند و از آنجا كه در برخى مراتب امر به معروف و نهى از منكر، ولايت شرط است خداوند اين ولايت را براى زنان قائل شده است.
در اين آيه، زنان و مردانِ مؤمن، بدون هيچ تفاوتى بر يكديگر ولايت دارند و بر همين اساس، وظيفه دارند امر به معروف نموده و از منكر نهى نمايند و پىگير اجراى تمام احكام سياسى و اجتماعى و اقتصادى جامعه باشند. پىگيرى و همكارى با حكومت براى مديريت درست جامعه و انتقاد از عملكرد خلاف و نادرست حكومتها، اختصاص به گروه خاصى ندارد. چه مردان و چه زنان، بايد به انجام اين كار مهم بپردازند. به همين جهت بى تفاوتى در اين امر، برابر روايات، باعثِ چيرگى افراد فاسد و شر بر سرنوشت مسلمانان خواهد شد.[19] در روايتِ معروف تحف العقول از امام حسين و به نقلى از امام على(ع) پس از اشاره به لعن بنى اسرائيل به جهت ترك اين امر مهم، به اين آيه اشاره شده كه جامعه اسلامى از زن و مرد، نبايد بى تفاوت باشند:
«فَبَدَاءَ اللَّهُ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ فَرِيضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّيَتْ وَ أُقِيمَتْ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ كُلُّهَا هَيِّنُهَا وَ صَعْبُهَا وَ ذَلِكَ أَنَّ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ دُعَاءُ إِلَى الإِسْلاَمِ مَعَ رَدِّ الْمَظَالِمِ وَ مُخَالَفَةِ الظَّالِمِ وَ قِسْمَةِ الْفَيْءِ وَ الْغَنَائِمِ وَ أَخْذِ الصَّدَقَاتِ مِنْ مَوَاضِعِهَا وَ وَضْعِهَا فِى حَقِّهَا.»[20]
پس خداوند در آغاز، امر به معروف و نهى از منكر را به عنوان يك فريضه و واجب مطرح كرده است; زيرا مىداند كه هر گاه آن ادا شود و در جامعه پياده شود، تمام واجبات، از آسان و دشوار، بر پا داشته مىشود و اين به آن جهت است كه امر به معروف و نهى از منكر، دعوت به اسلام است، با رد ستمگريها و مخالفت با ستمگر و تقسيم عادلانه بيت المال و گرفتن زكات از موارد وجوب آن و صرف زكات در جايگاه حق آن.
چنانچه ما تشكيل دولت و حكومت را براى امر به معروف و نهى از منكر و اجراى احكام الهى بدانيم، اهميت مشاركت زنان در مسائل سياسى و اثبات اين حق براى آنان، بسيار روشن خواهد بود، اين آيه، نشان مىدهد بر خلاف آنچه شمارى مدعى هستند، زنان بر مردان ولايتى ندارند، خداوند بيان كرده كه زن و مرد بر يكديگر ولايت دارند، چنانچه اجراى حكم شرعى نياز به حضور زنان داشته باشد، بايد در صحنه سياسى اجتماعى و مديريتى جامعه حاضر شوند.
جالب است كه توجه كنيم برابر نقلى، امام صادق(ع) قيامهاى پس از پيامبر(ص) و قبل از ظهور امام عصر را در صورتى روا و درست معرفى كرده و فرموده از آنها حمايت مىكند كه به انگيزه امر به معروف و نهى از منكر باشد. به همين جهت، حمايت از محمد بن عبد الله بن حسن را مشروط به آن دانست كه مدعى مهدويت نشود و براى امر به معروف و نهى از منكر قيام كند. امام، در پاسخ عبدالله بن حسن، كه از ايشان خواست با محمد بيعت كند، فرمود:
«إِنْ كُنْتَ تَرَى يَعْنِى عَبْدَ اللَّهِ أَنَّ ابْنَكَ هَذَا (يعنى محمد) هُوَ الْمَهْدِيُّ فَلَيْسَ بِهِ وَ لاَ هَذَا أَوَانَهُ وَ إِنْ كُنْتَ إِنَّمَا تُرِيدُ أَنْ تُخْرِجَهُ غَضَباً لِلَّهِ وَ لِيَأْمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ فَإِنَّا وَ اللَّهِ لَا تَدَعُكَ وَ أَنْتَ شَيْخُنَا وَ نُبَايِعُ ابْنَكَ فِى هَذَا الْأَمْرِ.»[21]
اگر مىبينى اى عبد الله كه اين فرزندت [محمد كه قيام كرده و با او بيعت مىكنند به عنوان امامت عظمى و جانشينى از پيامبر است] و او مهدى امت است، مردود است. او، مهدى نيست و وقت آن نرسيده است [و من با آن مخالف هستم و بيعتاش باطل است.] اما اگر تو او را براى غَضَب براى خدا و امر به معروف و نهى از منكر به قيام واداشتهاى (قياماش قابل تأييد است) ما تو را تنها نمىگذاريم; زيرا بزرگ ما هستى و با فرزندت در اين كار بيعت مىكنيم.[22]
موسى بن جعفر (ع) نيز در تجليل از حسين شهيد فخ، بر تلاش وى براى امر به معروف و نهى از منكر تأكيد كرد و بر او درود فرستاد[23] با اين كه در آغاز از حضرت خواست با وى بيعت كند[24].
با توجه به اين كه برابر آيه شريفه، زن و مرد در امر به معروف ونهى از منكر مشترك و مسؤول و بر يكديگر ولايت دارند، زنان حق دارند در مديريت امور سياسى دخالت داشته باشند و چون اكنون سخن از ولايت عظمى مطرح نيست، دخالت زنان بى اشكال خواهد بود.
در اينجا، توجه به دو نكته لازم مىنمايد:
1. با توجه به آيه امر به معروف و نهى از منكر، اصل عدم ولايت زنان بر مردان جايى ندارد و زنان، همچون مردان، حق ولايت دارند; زيرا اجراى احكام اسلامى از باب امر به معروف است كه اجراى آن بر هر دو گروه لازم است و طبرسى، صاحب مجمعالبيان، با توجه به اين آيه، آن را واجب عينى مىداند.[25] شيخ طوسى نيز آن را واجب عينى شمرده است.[26]
2. در ادامه آيه، چند ويژگى ديگر براى مؤمنان ذكر شده است: پرداخت زكات و اطاعت از خدا و رسول خدا. اطاعت از خدا را عمل به دستورات الهى دانستهاند و اطاعت از رسول را هم اجراى دستورهاى حكومتى وى. بنابر اين، ولايتى كه زنان دارند مشروط به آن است كه در مواردى ديگر، خداوند و يا پيامبرش آن را محدود نكرده باشند كه اگر چنين مطلبى ثابت شد، در مَثَل به اثبات رسيد زنان حق قضاوت ندارند، برابر همين آيه ولايت زنان در اين مورد محدود مىشود ما در هر مورد بايد دلائل مخصوص آن را بررسى كنيم، تا حكم شرعى آن را، كه همان فرمان خدا و رسول است، به دست آوريم. ۲. استدلال مخالفان
الف. آيه اول
«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضً وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ»[27]
«مردان، سرپرست و نگهبان زناناند، به خاطر برتريهایی كه خداوند براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است، و به خاطر انفاقهایی كه از اموالشان [در مورد زنان] مىكنند.»
در شأن نزول آيه نقل شده كه مردى زنش را سيلى زد، زن همراه پدرش به پيامبر شكايت كرد. حضرت لزوم قصاص را مطرح فرمود، آيه نازل شد كه مردان سرپرست زنان هستند و قصاص براى زن را نفى كرد.
مخالفان، به اين آيه استدلال كردهاند كه زنان شايستگى زعامت و رياست بر مردان را ندارند; زيرا برابر بيان آيه، مردان بر زنان برترى دارند[28] و برابر شأن نزول آيه مىتوانند آنان را سياست و تنبيه نمايند و براى اين مطلب، در آيه دو نكته ذكر شده است.
الف. برترى مردان بر زنان كه خداوند مىفرمايد بعضى را بر بعضى برترى داده است. به همين جهت است كه رسالت از آن مردان بوده و آنان حاكم و والى بر مردم بودهاند. حتى شمارى در ترجمه قرآن، به اين نكته اشاره كردهاند كه نبوت از آن مردان بوده است.
ب. جهت دومى كه مردان مسؤول اداره زنان هستند اين است كه مردان، به زنان مهر و نفقه مىپردازند و در آمد مالى، برخاسته از توانائى مردان در كار و تلاش است.
علامه طباطبائى در تفسير آيه به اين دو نكته اشاره مىكند و مىنويسد:
«كلمه «قيم» به معناى كسى است كه مسؤول قيام به امر شخصى ديگر است، و كلمه «قوام» و نيز «قيام» مبالغه در همين قيام است. و منظور از جمله: بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضً آن زيادتهایی است كه خداوند به مردان داده، به جهت طاقتى كه بر اعمال دشوار دارند، چون زندگى زنان يك زندگى احساسى و عاطفى است، كه اساس و سرمايهاش رقت و لطافت است.
مراد از جمله: بما انفقوا مهريهاى و نفقهاى است كه مردان به زنان مىدهند.
از عموميت علت به دست مىآيد، حكمى كه مبتنى بر آن علت است; يعنى قيم بودن مردان بر زنان نيز عموميت دارد، و منحصر به شوهر بر همسر نيست، بلكه قيمومت نوع مردان بر نوع زنان است، البته در جهات عمومى مانند حكومت و قضاوت كه حيات جامعه به آن بستگى دارد، و قوام اين دو، بر نيروى تعقل است، كه در مردان بيشتر است، تا در زنان، همچنين دفاع از سرزمين با اسلحه كه نياز به نيروى بدنى و هم نيروى عقلى دارد كه هر دوى آنها در مردان بيشتر است تا در زنان.»[29] نقد و بررسى
از اين استدلال، صاحب نظرانى پاسخ داده و در تمام بودن آن براى نفى ولايت زنان ترديد كردهاند.
الف. اين استدلال بر اين مبناست كه «قيم» به معنى سرپرست باشد; اما اگر به معنى كفالت، رعايت و... باشد استدلال به آيه كامل نخواهد بود. در لغت، قيم به معنى كفالت است; يعنى مردان كفالت و مسؤوليت زنان خود را به عهده دارند.
شيخ طوسى در معنى «قوامون» مىنويسد:
«قوله تعالى «قَوّامُونَ» و القوام على الغير هو المتكفل بأمره من نفقة و كسوة و غير ذلك.»[30]
قوام بر ديگرى، كسى است كه متكفل و مسؤول كار اوست، از نفقه و لباس و جز آن [مانند مسكن].
قطب راوندى، در فقه القرآن، در معناى «قوامون» دقيقاً همين عبارت شيخ را آورده است.[31]
ابن براج مىنويسد:
«الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ» يعنى أنهم قوامون بحقوق النساء التى لهن على الأزواج»
يعنى «آنان مسؤول حقوق زنان مىباشند كه بر مردها واجب است.»[32]
اين بزرگان، «قوام» را به معنى متكفل انفاق دانستهاند و آيه دليلى است بر وجوب نفقه زنان بر مردان كه در بسيارى از كتابهاى فقهى به آن استدلال كردهاند.
ب. علامه طباطبائى و ديگران كه به آيه استناد كردهاند، فضيلت بعضى بر بعضى را دليل بر برترى تمام مردان بر تمام زنان دانسته و همين علت را كافى شمردهاند براى موضوع.
در پاسخ به اين استدلال آمده است: منظور مديريت مردان در منزل است. خداوند دو علت بيان كرده: يكى برترى بعضى بر بعض ديگر و ديگرى وجوب نفقه زن بر مرد كه در ادامه آيه آمده است و اين فقط مربوط به مردان است كه به زنانشان بايد نفقه بدهند و مهر آنان را بپردازند.
شهيد مطهرى مىگويد: شايد به همين علت است كه در ازدواج موقت، كه نفقه مطرح نيست، مديريت مرد بر زن هم مطرح نمىباشد.[33]
ج. استاد مطهرى، اين برترى را كه در آيه ذكر شده، علت مستقل نمىداند. بر اين نظر است كه اگر اين برترى علت مستقلى بود، مناسب مىنمود كه با تعبير ديگرى مىآمد: «بما فَضَّلَ اللَّهُ الرِّجالَ عَلَى النِّساءِ» نه «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضً».
پس يادآورى مىشود:
«در مجموع، يعنى به موجب مجموع مزايايى كه دو طرف دارند، مرد به حسب خلقت براى حكومت در خانواده ساخته شده، نه زن.»[34]
د. اگر ما بگوييم تمام مردان بر تمام زنان برترى و ولايت دارند، درست نيست و تخصيص اكثر مستهجن لازم مىآيد; زيرا مردان بر زنان خودشان ولايت دارند و مديريت را در منزل خود به عهده دارند، نه بر ديگر زنان جامعه و فقط در حكومت و قضاء بر زنان ولايت دارند كه در مجموع اندك است. بنابر اين، ويژگيهاى مردان و وظيفهاى كه در اداره مالى منزل دارند، باعث شده قوام و مدير منزل باشند.[35]
ه. افزون بر اين، در روايتى از امير المؤمنين(ع) از پيامبر(ص) پس از نقل شأن نزول آيه ذكر شده كه منظور از »قوّامون« در آيه قواميّت مردان بر زنان در ادب است; يعنى بايد مرد مراقب و مربى زن باشد كه همان مديريت در خانواده را مىرساند و با شأن نزول آن همآهنگ است.
«أَيْ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ فِي الْأَدَبِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَرَدْتُ أَمْراً وَ أَرَادَ اللَّهُ غَيْرَهُ.»[36]
مردان بر زنان قيمومت دارند در ادب نمودن آنان. سپس رسول خدا فرمود: من چيزى اراده كردم (قصاص) و خداوند جز آن را اراده فرمود.
و مانند همين برداشت را مىتوان از آيه 228 بقره داشت كه خداوند مىفرمايد: «و للرجال عليهن درجه» كه اين درجه و موقعيت مردان بر زنان در منزل است; زيرا دليلى بر عموميت از آيه استفاده نمىشود. ب. آیه دوم
«وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدا وَ هُوَ كَظيم * أَوَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِى الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِى الْخِصامِ غَيْرُ مُبينً.»[37]
و هرگاه يكىشان را به آن چه به خدا نسبت مىدهد [ولادت دختر] مژده دهند، روىاش سياه شود، در حالى كه خشم خويش را فرو مىخورد. آيا همان كه در زيورش پرورند و در ستيز، سخن خويش باز نتواند گفت.
مىگويند: آيه بيان مىكند كه طبيعت زن احساسى و لطيف است و در پى زيور كه خود را به آن بيارايد و از منطق قوى برخوردار نيست كه در هنگام بحث از آن بهرهمند شود. در اصل، زنان از قوه تعقل و تفكر كمترى برخور دارند. به همين علت نمىتوان آنان را در كارهاى ادارى مهم و ولائى، مانند قضاوت به كار گرفت و اين آيه به خوبى اين نكته را مىرساند و از احساسات زنان و گرايشهاى آنان سخن مىگويد. پاسخ
آيه در صدد بيان تمام ويژگيهاى زنان نيست، بلكه موضوع و جهتگيرى آيه، رد پندار كافران است كه از روى تحقير و بيزارى از دختران، آنان را به خدا نسبت مىدادند.
«وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ ×وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدا وَ هُوَ كَظيم.»[38]
و براى خدا دخترانى مىپندارند. منزّه است او. و براى خودشان آنچه را ميل دارند ]قرار مىدهند[. و هر گاه يكى از آنان را به دختر مژده آورند، چهرهاش سياه مىگردد، در حالى كه خشم خود را فرو مىخورد. ج. آیه سوم
«وَ قَرْنَ فِى بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى»[39]
و در خانههاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليّت نخستين، به خودنمايى بيرون نشويد.
خداوند دستور مىدهد كه زنان در خانه بمانند و مانند زمان جاهليت تبرج و خودنمايى نكنند. اين دستور خداوند با مديريت زنان و هم صحبت شدن با مردان نمىسازد، بويژه پُست قضاوت كه ناگزير بايد با متخاصم هم كلام شوند؟ پاسخ
نخست آن كه: اين آيه مخصوص زنان پيامبر است. آيه پيش از اين، به روشنى اين مطلب را مىرساند.
دو ديگر: گفت و گو با مردان در مصالح عمومى، بى گمان رواست. اين نكته را به روشنى مىتوان از جنگهایی كه به فرماندهى رسول خدا، به وقوع پيوسته دريافت. در جنگهاى رسول خدا با مشركان، زنانى نيز حضور داشته و مسؤوليتهایی بر عهدهشان بوده است، از جمله مداواى مجروحان. بى گمان در اين مسؤوليت، با مردان هم سخن مىشدهاند. و يا زنانى كه براى گردآورى و ضبط حديث، به تلاش برخاستهاند، و نامشان در تاريخ آمده، جز با هم سخن شدن با مردان، نمىتوانستهاند به اين امر بپردازند.
در مجموع، از آيات قرآن دليل روشنى بر اين ادعا وجو ندارد بايد دنبال ديگر ادله رفت و ميزان دلالت آنها را ارزيابى كرد.
[7] . تفسير ابنابي حاتم، ج 9/2877؛ درّ المنثور، سيوطي، ج5/107؛ تفسير السمرقندي (بحرالعلوم)، ج2/495. «قال ابنعباس هذا قول الله تعالي للنبي(ص) قال: و كذلك يفعلون تصديقاً لقول المرآة قال الحسن: هذا قول بلقيس اين سليمان و جنوده كذلك يفعلون و اكثر المفسرين علي خلاف ذلك.»
[8] . »ثم ذكرهن بخصال التوبة من حواء قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا و الشوق من آسية رَبِّ ابْنِ لِى عِنْدَكَ بَيتاً فِى الْجَنَّةِ و الضيافة من سارة وَ امْرَأَتُهُ قائِمَة و العقل من بلقيس إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيةً و الحياء من امرأة موسى فَجأَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِى و الإحسان من خديجة وَ وَجَدَكَ عائِلًا و النصيحة«.
مناقب آل ابى طالب، ج320/3; بحارالأنوار، ج32/43.
[21] . مقاتل الطالبيين/207; الارشاد، شيخ مفيد، ج192/2; بحار الأنوار، ج 188/46 و ج277/47; سيماى كارگزاران على بن ابى طالب امير المؤمنين، ج606/1، ويرايش دوم.
[22] . اين پاسخ مناسب به كسانى است كه هر گونه قيام اصلاحى را قبل ظهور مردود مىدانند و به روايات باب 13 كتاب جهاد وسائل الشيعه استناد مىكنند. وسائل الشيعه، ج35/11، ابواب جهاد العدو، چاپ اسلاميه.
[23] . بحار الأنوار، ج165/48 .«مضى والله مسلماً صالحاً صوّاماً آمراً بالمعروف ناهياً عن المنكر، ما كان فى أهل المدينة مثله.»
[25] . «و فى الآية دلالة على أن الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر من فروض الأعيان لأنه جعلهما من صفات جميع المؤمنين و لم يخص قوما منهم دون قوم» مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج77/5.
[26] . الاقتصاد الهادى إلى طريق الرشاد، شيخ طوسى/147.
همینکه از جانب خدا هیچ پیغمبر یا امام زنی نیامده یعنی ولی فقیه و رهبر جامعه هم نمیتواند زن باشد چون رهبری جامعه مسلمین امتداد ولایت ائمه علیهم السلام است......
همینکه از جانب خدا هیچ پیغمبر یا امام زنی نیامده یعنی ولی فقیه و رهبر جامعه هم نمیتواند زن باشد چون رهبری جامعه مسلمین امتداد ولایت ائمه علیهم السلام است......
مرد سالاری بیماری جامعه بشری از دیر زمان بوده
یعنی از زمانی که انسانها هیچ دانش و عقل و خردی نداشتند و بسیاری از عقاید انان از روی خرافات و بی عقلی و بی دانشی
بود
که با رشد و ترقی علم و دانش و به طبع ان عاقل تر شدن انسان
بسیاری از عقاید جاهلانه و خرافی در حال محو شدن از تمام جوامع می باشد
که متاسفانه پیشرو در این مساله یعنی احقاق حقوق زن و عدم مرد سالاری کشورهای غربی می باشند
و انها با داشتن رهبران قوی زن مانند مارگرت تاچر و انجلا مرکر و خیلی های دیگر
به تمام جهان نشان دادن و ثابت کردند زن می تواند رهبر بزرگترین کشورهای قدرتمند جهان باشد
حال چرا ما می خواهیم در همان خرافات مردسالاری که مربوط به زمان بیدانشی انسان بود باقی بمانیم
واقعا جای سوال و شگفتی دارد ؟؟؟؟؟!!!!!
مرد سالاری بیماری جامعه بشری از دیر زمان بوده
حال چرا ما می خواهیم در همان خرافات مردسالاری که مربوط به زمان بیدانشی انسان بود باقی بمانیم
واقعا جای سوال و شگفتی دارد ؟؟؟؟؟!!!!!
سلام
این ارتباطی به مردسالاری نداره و برمیگرده به تفاوتهای زن و مرد. شما نمیتوانید منکر تفاوتهای جسمی و جنسی زنان با مردان بشوید. و این تفاوتها وظایف رو هم متفاوت میکنه.
در ثانی این اشکال شما بدان معناست که خداوند هم مردسالاره (نعوذبالله)
عباسعلی کد خدایی در پاسخ به خبر نگاری که پرسید با توجه به اعلام داوطلبی 2 فعال سیاسی زن برای شرکت در انتخابات ، آیا تغییری در تفسیر شورای نگهبان در باره واژه "رجل سیاسی" و عدم شمول آن بر زنان بوجود آمده است گفت: شورای نگهبان هیچ گاه رجل سیاسی را تفسیر نکرده و هر چه تا کنون مطرح شده صرفا از سوی نشریات و نهادهای حقوقی بوده است.
غلامحسین الهام سخنگوی پیشین شورای نگهبان و عضو فعلی این شورا در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم در تعریف رجل سیاسی در قـانـون اسـاسـی گفته بود گفـت: نـص قانون اساسی، مرد بودن نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری است و علاوه بر آن، باید رجل سیاسی باشد.
یک نماینده مجلس هفتم درباره احتمال رئیس جمهور شدن زنان معتقد است:« رئیس جمهور شدن زنان غیر قابل تصور نیست، یعنی یک روز اتفاق خواهد افتاد. اگر زنان بتوانند در وزارت خانه ها آنگونه مطرح شوند که رجل سیاسی به آنها اطلاق شود قاعدتا کاندیداتوری آنها در انتخابات ریاست جمهوری بلا مانع است.»
نیره اخوان بیطرف در گفتگو با خبرنگار فرارو گفت در خصوص رجل سیاسی و کاندیداتوری زنان گفت: «نظر بنده در مورد رجل سیاسی با سایر افرادی که اظهار نظر می کنند متفاوت است. رجل سیاسی اگر چه یک کلمه عربی است ولی به معنای مرد نیست بلکه تمام کسانی که ویژگی ها و شاخص های لازم را داشته باشند می توانند
برای انتخابات ثبت نام کنند.»
مثلا در مورد قاضی شدن زن :
شیخ محمد حسن نجفی نویسنده جواهر الکلام به این نکته مهم اشاره دارد که اینگونه نیست که همه ی شرط های آمده در کتاب های فقهی در مورد قاضی همان است که فقیهان پیشین آورده اند یا آنکه آنها را بتوان به عنوان شراط قاضی در حدیث ها و روایات یافت . بلکه گذشته از دو شرط عدالت و دانش که بارها در آیه ها و روایات آمده ، شرط های دیگر برامده از برداشت های فقیهان است
شيخ طوسي در كتاب مبسوط مي گويد : يكي از شرايط قضاوت ، مرد بودن است ، چرا كه به هيچ رو زن نمي تواند قاضي شود . وي به مخالفت برخي فقهاي عامه كه حكم به جواز قضاوت زن داده اند اشاره مي كند ، ولي قول به عدم جواز را صحيح تر مي داند .
- شيخ مفيد نيز در بيان شرايط قاضي ، تصريح به مرد بودن نكرده و درباره عدم جواز براي قضاوت زن سخني نگفته است .
- علامه حلي در كتاب قواعد به صراحت مرد بودن را شرط قضاوت مي داند .
- محقق حلي در كتاب شرايع نيز ضمن اين كه يكي از شرايط اساسي قاضي را مرد بودن مي داند ، بيان مي كند كه زن هر چند ساير شرايط قضاوت را داشته باشد ، نمي تواند قاضي شود.
- مرحوم مقدس اردبيلي در اين مورد تأكيد كرده و نفي مطلق قضاوت زن را زير سؤال برده است و اين را معقول دانسته كه در امور مربوط به زنان كه با شهادت زنان ثابت مي شود ، زناني كه واجد شرايط قضاوت هستند ، حكم بدهند ، ولي در عين حال مي گويد : شرط ذكوريت در مواردي كه زن شايستگي آن را ندارد ، روشن است ، ولي در مواردي كه چنين نباشد دليل روشني ارائه نشده كه زن مطلقاً حق قضاوت ندارد و اگر اجماع فقها تا اينجا را شامل مي شد ، جاي بحث و ترديد نبود و اگر اجماع بدين گونه نباشد منع كلي مورد بحث و خدشه است ، زيرا هيچ محذوريتي وجود ندارد كه يك زن – عارف به احكام قضايي كه تمام شرايط قضاوت را جز مرد بودن دارا مي باشد – در موردي كه طرفين نزاع هر دو زن باشند و شهادت دهندگان نيز زن باشند ، بخواهد حل اختلاف كند . ايشان اصل اجماع را در شرط ذكوريت انكار ننموده و صرفاً شمول آن را مورد ترديد قرار داده است .
- صاحب جواهر ، قضاوت منصبي است كه مناسب شأن زنان نيست زيرا نشستن با مردان و صدا را بلند كردن ميان آنان ، براي ايشان شايسته نيست .
فقيهان صاحب رساله و فتوا در زمان حاضر
- آيت الله صانعي با تأكيد بر اينكه اسلام از نظر شخصيتي در ده ها مورد شخصيت مساوي بين مرد و زن قائل شده است ،مي افزايد : به نظر من اقرار زن ، قضاي او ، مرجعيت و رهبري او همه پذيرفته شده و مسلم است .
- آيت الله موسوي تبريزي : برخي ها كه معتقدند اسلام قضاوت زن را جايز نمي داند به حديثي استناد مي كنند كه از امام صادق ( ع ) نقل شده است ؛ مواظب باشيد به حاكم جور مراجعه نكنيد ، بلكه به مرد شيعه كه مقداري از احكام را مي فهمد رجوع كنيد و آن را در ميان خود قاضي قرار دهيد و من او را براي شما قاضي قرار دادم . بايد گفت كلمه رجل در اصل حديث از باب غلبه است و نمي توان گفت به صرف آوردن كلمه رجل ، ، زنها از اين قانون مستثني هستند ؛ عده اي معتقدند قضاوت نوعي سرپرستي است و زن را نبايد ولي و سرپرست قرار داد . اين استدلال نيز قابل ترديد است .
و حالا :
"زينب رنجبر" معاون قضايي مجتمع قضايي شهيدبهشتي تهران با استناد به آمار قوه قضاييه ، گفت: هم اكنون در كشور ۴۳۰قاضي زن در حال فعاليت هستند و حدود شش درصد قضات كشور را تشكيل ميدهند. رنجبر گفت: قوانين فقهي مرد بودن را از شرايط قضاوت ميداند و فقها بر آن اجماع دارند. معاون قضايي مجتمع قضايي شهيد بهشتي تهران ، گفت: گاهي نگاههاي سنتي از طريق آداب ورسوم و خرافات، منجر به محروميت زنان ميشود
«آیا زن می تواند قاضی شود یا نمی تواند قاضی شود؟» این سؤالی است که استاد شهید مطهری پس از موضوع گواهی زن، در آغاز بحث قضاوت بانوان مطرح نموده است. پاسخ اجمالی استاد در ابتدا این است که «در مسأله قضا کار از یک جهت مشکل تر است. مشکل تر است یعنی چه؟ یعنی ثابت کردنش مشکل تر است. در باب شهادت، لااقل از لحاظ روایات، مطلب مسلم بود ولی در باب قضا آن چیزی که ما داریم و رلیل اساسی ما هست، جز اجماع فقها چیز دیگری نیست. چیزی که قابل اعتماد باشد نیست.»
استاد شهید، محور ارزیابی مذکور را از این کتاب برگزیده است. مرحوم نراقی(قده) در بررسی شرایط لازم برای شخص قاضی در خصوص شرط «ذکورت» چنان که مرحوم استاد نیز بازگو نموده است، چنین می گوید:
و منها الذکورةُ بالاجماعِ کما فی المسالک و نهج الحق و المدارک و غیرهما [ها، ظ] و استشکل بعضُهم فی اشتراطه و هو ضعیفٌ لاختصاصِ الصحیحین(1) بالرَجُل فَیُخَصَصُ بهما غیرُهما مما یَعُمَّ و یدلّ علیه مرسلة الفقیه «یا معاشر الناس! لا تُطیعوا النساء علی حالٍ و لا تأمنوهنّ علی مالٍ»(2) و روایات ابناء نباتة و ابی المقدام و کثیر «لا تُملِّک المرأةَ مِنَ الأَمْرِ ما یجاوز نَفْسَها»(3) و روایة الحسین بن المختار «اتّقوا شرار النساء و کُونُوا من خیارهِنَّ علی حذرٍ و اِنْ اَمَرْتَکُمْ بالمعروف(4) فخالفوهُنَ کی لا یَطْمَعْنَ منکم فی المنکر»(5) و یقربها مُرْسَلَتا المطلّب بن زیاد(6) و عمرو بن عثمان(7) و روایة حماد بن عمرو الطویلة و فیها «یا علی! لَیْسَ عَلَی النساء جمعةٌ و لا جماعةٌ» الی أن قال «و لا تولی القضاء»(8) و روایة جابر عن الباقر(ع) «و لا تولی المرأة القضاء و لا تولّی الا مارة»(9) و فی خبرٍ آخر «لا یصلح قوم ولَتهم امرأةٌ(10) (مستند الشیعة، ج2، ص519).
توضیح فراز مذکور را با استفاده از جملات استاد شهید پی می گیریم.
«می گوید: از جمله شرایط قاضی، به اجماع علماء، مرد بودن است، همان طور که در [کتاب] مسالک [و نهج الحق و مدارک]هم ادعای اجماع شده است ؛ ولی بعضی از علمای ما در اینکه مرد بودن شرط باشد اشکال کرده اند و این می رساند که بعضی از علماء شیعه هم هستند که در شرط بودن مرد در باب قضاوت، اشکال کرده اند؛ اما خود ایشان می گوید: نه. آن اشکال ضعیف است. چرا این اشکال ضعیف است؟ می گوید: برای اینکه ما در باب قاضی دو تا حدیث صحیح داریم و این دو حدیث صحیح کلمه «مرد» آورده است.»
آن گاه استاد به نقل و شرح این دو حدیث می پردازد.
«یک حدیث آن چنین است: اُنْظُروا الی رجلٍ منکم یَعْلَمُ شیئا مِنْ قضایانا فاجعلوه بینکم فانّی قد جعلتُة علیکم قاضیا. امام فرمود: نگاه کنید، یکی از خودتان، یک مردی که چیزی از قضایای ما را بداند، یعنی بداند که نظر ما چیست؟ بر نظریه های ما اطلاع داشته باشد، او را در میان خودتان قرار دهید، من او را به عنوان قاضی در میان شما نصب کرده ام.
این دستور عمومی است، بنابراین هر مردی که بر اخبار و روایات ائمه(ع) اطلاع داشته باشد، ائمه(ع) او را به عنوان قضاوت نصب کرده اند. کلمه «الی رجلٍ منکم» می فرماید نگاه کنید به مردی از خودتان.»
سپس استاد حدیث دوم را نقل می کند و با طرح این سؤال که «آیا این دلیل، دلیل درستی است یا نیست؟» به ارزیابی آن می پردازد:
«اگر اجماع در کار نباشد، این دلیل، روی سبک درک فقهی درست نیست. چرا؟ [چون] یک حرفی خود فقها دارند و آن این است [که] می گویند نه ضمیر مذکر اختصاص به مرد دارد، نه ضمیر مؤنث اختصاص به زن دارد. ضمیر مذکر اعم است. کلمه رجل نیز در بسیاری از موارد اختصاص به مرد ندارد، بلکه به عنوان مثل ذکر می شود. [به این[ می گویند الغاء خصوصیت. مثلاً یک کسی می آید سؤال می کند «رَجُلٌ شَکٌ بَیْنَ الثلاثِ و الارْبَعِ» یک مردی شک کرده است بین سه و چهار، حکمش چیست؟ امام می گویند مثلاً بنا را بر چهار بگذارد. اینجا باید چه چیزی بگوییم؟ [آیا] بگوییم این حکم اختصاص به مردها دارد یا [بگوییم] نه. مقصود از «رجل» یک فرد است. رجولیت خصوصیت ندارد. در اینجا آنکه خصوصیت دارد شک بین سه و چهار است. خودمان هم در تعبیرات خودمان داریم؛ می گوییم «یک مردی اگر پیدا شود چنین کاری بکند.» مقصودمان این نیست که واقعا از جنس رجال باشد، [بلکه] یعنی کسی که دارای این خصوصیت و مزیت باشد. [در بحث] اینجا [نیز[ نمی شود مفهوم گرفت که «انظروا الی رجلٍ منکم» تکیه روی رجولیّت است. ولی چون کلمه مرد همیشه به عنوان مثل ذکر می شود [در اینجا نیز] کلمه مرد ذکر شده [است.] یعنی می شود در اینجا الغاء خصوصیت کرد.»
استاد شهید پس از بررسی دو روایت مذکور به ارزیابی سایر ادله ای که مرحوم نراقی(قده) ذکر کردند می پردازد. نظر استاد نسبت به این ادله چنین است:
«غیر از این دو صحیحه، روایات دیگری ذکر می کنند که آن روایات هیچ کدامش، یا سند ندارد و یا سند معتبر ندارد. یک روایت، مرسله است. (مرسله است یعنی سند ندارد. همین طور گفته اند. امام فرموده.» اما چه کسی روایت کرده؟ هیچ معلوم نیست.) مرسله ای از کتاب «من لا یحضره الفقیه» روایت شده است که «یا معاشر الناس! لا تطیعوا النساء علی حالٍ و لا تأمنوهنّ علی مالٍ» مردم! زنان را به هیچ حال، اطاعت نکنید و آنها را بر مالی، امین قرار ندهید. این روایت که کارش خیلی مشکل است؛ به جهت قسمت دوم که می گوید «و لا تعملوهن علی مال» [این [برخلاف ضرورت فقه است و قسمت اول هم «لا تطیعوهنّ علی حالٍ» مربوط به روابط خانوادگی است، یعنی مربوط به این است که یک مرد نباید زمام امور خودش را دست زن قرار دهد. این یک مطلب درستی است. مرد نباید مهارش دست زن باشد. پس اولاً روایت، مرسله است، یعنی سندش، معتبر نیست و ثانیا جمله اول این روایت مربوط به روابط خانوادگی است ... قسمت دوم آن، اساسا قابل عمل نیست. «قابل عمل نیست.» یعنی برخلاف دستور فقه است.»
آن گاه در خصوص شرح و پاسخ روایت «لا تملک المرأة من الامر ما یجاوز نفسها» می گوید:
«زن را آن قدر به او اختیار نده که از حدّ خودش تجاوز بکند. اینکه حدّ، معین نمی کند، این نیز در روابط زن و شوهری است. به شوهران می گویند: به زنها آن قدر میدان ندهید که از حدّ خودشان تجاوز بکنند. این نیز از نظر کلی یک مطلب درستی است، چون اینجا، حدّ معین نشده است ولی در اینکه باید برای زن حدی باشد ما شک و بحثی نمی کنیم. مطلب به باب قضاوت مربوط نیست. [خلاصه در[ «لا تملک المرأة ما یجاوز نفسها» گذشته از اینکه حدی مشخص نشده تا ما بفهمیم این حدّ چیست؟ وضع «لا تملک» که به مرد می گوید این کار را نکن، معلوم است به شوهر از آن جهت که شوهر است [و[ نسبت به زن از آن جهت که همسرش است را می گوید.»
روایت معروف شیخ صدوق
استاد شهید ادامه بحث خویش را به روایتی اختصاص می دهد که مرحوم شیخ صدوق(قده) نقل کرده است و جزء ادله مرحوم نراقی نیز آمده بود و به تعبیر استاد، خیلی به آن استناد می شود. این روایت که شامل وصیتهای پیامبر اکرم(ص) به امیرالمؤمنین(ع) است حدیثی مفصل است. در فرازی از آن همان گونه که استاد شهید نیز نقل نموده چنین آمده است:
«لیس علی النساء جمعة و لا جماعة ... و لا تولی القضاء»
بر بانوان نماز جمعه و جماعت واجب نیست ... کار قضاوت به زن واگذار نمی شود.
تحلیل مرحوم استاد نسبت به روایت مذکور این است که «این روایت اگر سندش درست باشد در دلالتش هیچ بحثی نیست.» ولی به نظر استاد، سند این روایت قابل اعتنا نیست. بیان ایشان چنین است:
«ما تحقیق کردیم؛ دیدیم غیر از شیخ صدوق، کس دیگری آن را روایت نکرده. شیخ صدوق هم یک مسافرتی به بلخ و بخارا کرده و در آنجا به یک مردی به نام محمد بن مردشاه برخورد می کند و او یک سلسله روایات دارد و روایات او را اخذ می کند. شیخ صدوق در آخر کتاب «فقیه» سند خودش را نقل می کند که سند من در اینجا چیست؟ ولی علما گفته اند که در این سند افراد مجهولی هستند. یعنی افرادی هستند که اصلاً ما نمی دانیم اینها کی هستند؟ بنابراین به سند این روایت نمی شود اعتنا کرد.» استاد(قده) نسبت به این روایت می افزاید:
«... علی الظاهر [این روایت شیخ صدوق] از روایات اهل تسنن است و از روایات شیعه نیست و اینکه در سندش افراد مجهولی هستند به این علت است که از روات شیعه نقل نشده است.»
استاد روایت جابر از امام باقر(ع) را به همین مضمون می داند و می گوید این روایت را هنوز نتوانستم پیدا کنم.
آخرین روایت
در باره آخرین روایت قبلاً در بحث زن و سیاست نظرات استاد در باره آن را به تفصیل گذراندیم. چنان که بعضی از روایات قبلی نیز به بحث گذاشته شد. شرح و ارزیابی استاد نسبت به این روایت چنین است:
«یک روایت دیگری نیز هست که این نیز از اهل تسنن است و در باب سیاست هم به آن استدلال می کنند. آن مسأله این است که می گویند به پیغمبر اکرم(ص) خبر دادند در ایران سلطنت را به «پوراندخت» واگذار کردند. پیغمبر(ص) فرمودند که «لا یصلح قومٌ ولَتهم امرأة» یا «لم یصلح قوم ولَتهم امرأة». هرگز قومی که ولایت آنها در اختیار یک زن قرار بگیرد، آنها رستگار نخواهند شد. این هم باز از روایاتی است که در کتب اهل شیعه نیامده و فقط در کتب اهل تسنن آمده است.»
استاد شهید(قده) در پایان ارزیابی خویش نسبت به روایات مورد بحث یادآور می شود:
«به هر حال، این مطلب با اینکه از نظر روایات، همه اینها قابل خدشه و مناقشه است ولی تقریبا از نظر فقه اسلامی یک امری است که مورد تسلم شناخته شده است.»
عباسعلی کد خدایی در پاسخ به خبر نگاری که پرسید با توجه به اعلام داوطلبی 2 فعال سیاسی زن برای شرکت در انتخابات ، آیا تغییری در تفسیر شورای نگهبان در باره واژه "رجل سیاسی" و عدم شمول آن بر زنان بوجود آمده است گفت: شورای نگهبان هیچ گاه رجل سیاسی را تفسیر نکرده و هر چه تا کنون مطرح شده صرفا از سوی نشریات و نهادهای حقوقی بوده است.
غلامحسین الهام سخنگوی پیشین شورای نگهبان و عضو فعلی این شورا در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم در تعریف رجل سیاسی در قـانـون اسـاسـی گفته بود گفـت: نـص قانون اساسی، مرد بودن نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری است و علاوه بر آن، باید رجل سیاسی باشد.
یک نماینده مجلس هفتم درباره احتمال رئیس جمهور شدن زنان معتقد است:« رئیس جمهور شدن زنان غیر قابل تصور نیست، یعنی یک روز اتفاق خواهد افتاد. اگر زنان بتوانند در وزارت خانه ها آنگونه مطرح شوند که رجل سیاسی به آنها اطلاق شود قاعدتا کاندیداتوری آنها در انتخابات ریاست جمهوری بلا مانع است.»
سلام
رهبری با ریاست جمهوری فرق میکنه رئیس جمهور را مردم انتخاب میکنند پس میتواند اصلح هم نباشد اما رهبر و امام جامعه را فقها باید تعیین کنند و از شرایط آن مرجعیت است که اولین شرط مرجع تقلید مرد بودن است
در اين تاپيك مي خواهيم در مورد رهبري زنان استناد كنيم كه نظر اسلام در اين رابطه چيست و آيا مثلا يك زن طبق نظر اسلام مي تواند رهبر جامعه اسلامي باشد يا خير
سلام
پست جالبی بود ، اما فکر می کنم باید امکان رو هم تئوری بررسی کرد و هم عملی .
حتی اگه تئوری هم ثابت بشه ( البته از نظر اسلام ) ، بازم در عمل باید دید که آیا چنین امکانی وجود داره یا نه ؟
که فکر می کنم با قاطعیت آرا جواب نه تصویب می شه :ok:
وقتی این بحث رو دیدم یاد جمله ای افتادم که در مورد همه پرسی 6 بهمن گفته شده بود ...
رهبری با ریاست جمهوری فرق میکنه رئیس جمهور را مردم انتخاب میکنند پس میتواند اصلح هم نباشد اما رهبر و امام جامعه را فقها باید تعیین کنند و از شرایط آن مرجعیت است که اولین شرط مرجع تقلید مرد بودن است
منظورم این بود که برای قاضی شدن زن یا رئیس جمهور شدن زن هم واژه رجل به کار رفته و هنوز یکی نیست مشخص کنه که معنای دقیقش چیه و هر کسی یه چیزی میگه و ضررش اینجا به زن میرسه چون این مردها هستن که باید تصمیم بگیرن زن میتونه یا خیر . در اصل این مردها هستند که صحیح و درست حدیث رو مشخص میکنن نه زن ها و ما باید منتظر حرف این و اون بشینیم .
اما اون شرط مرد بودن ، باز هم در مورد همون حرف زیاد هست درست مثل همون رئیس جمهور شدن یا قاضی شدن زن و فرقی با هم ندارن و دو شرط ابتدایی داشته و شرط مرد بودن بعدا که باز هم باید ببینیم رجل حتما مرد هست ؟ کی میخواد شمخصش کنه ؟ چون در این صورت اگر بگین رجل یعنی مرد ، خیلی از آیات قران که در اون رجل برای زن و مرد به کار رفته ، مربوط به مرد میشه و زن کنار میره
در اين تاپيك مي خواهيم در مورد رهبري زنان استناد كنيم كه نظر اسلام در اين رابطه چيست و آيا مثلا يك زن طبق نظر اسلام مي تواند رهبر جامعه اسلامي باشد يا خير
مرد سالاری بیماری جامعه بشری از دیر زمان بوده
یعنی از زمانی که انسانها هیچ دانش و عقل و خردی نداشتند و بسیاری از عقاید انان از روی خرافات و بی عقلی و بی دانشی
بود
که با رشد و ترقی علم و دانش و به طبع ان عاقل تر شدن انسان
بسیاری از عقاید جاهلانه و خرافی در حال محو شدن از تمام جوامع می باشد
که متاسفانه پیشرو در این مساله یعنی احقاق حقوق زن و عدم مرد سالاری کشورهای غربی می باشند
و انها با داشتن رهبران قوی زن مانند مارگرت تاچر و انجلا مرکر و خیلی های دیگر
به تمام جهان نشان دادن و ثابت کردند زن می تواند رهبر بزرگترین کشورهای قدرتمند جهان باشد
حال چرا ما می خواهیم در همان خرافات مردسالاری که مربوط به زمان بیدانشی انسان بود باقی بمانیم
واقعا جای سوال و شگفتی دارد ؟؟؟؟؟!!!!!
بازم دعوا!
بازم تنش!
بازم جنگ زن و مرد!
وای شما خسته نشدید؟؟؟!!!
پرداختن به این مسایل چه دردی از شما و جامعه دوا می کند؟
حالا اگه ثابت بشه زنا می تونن تصمیمات شما رو می برن اجرایی می کنن؟؟!!
بازم دعوا!
بازم تنش!
بازم جنگ زن و مرد!
وای شما خسته نشدید؟؟؟!!!
پرداختن به این مسایل چه دردی از شما و جامعه دوا می کند؟
حالا اگه ثابت بشه زنا می تونن تصمیمات شما رو می برن اجرایی می کنن؟؟!!
سلام
ارام باشید :khandeh!:
جنگ و دعوایی نیست اقای شریعت
بحث و گفتگوست درکمال خونسردی و ارامش و در محیطی دوستانه
با دوستان گرامی و بزرگوار
تا پنجاه سال پیش زنها حق رای نداشتند
و بحث این بود که ایا زن می تواند رای بدهد یا نه :khaneh:
و نتیجه ان بحثها شد حق رای زنان
الان هم بحث این است که زن می تواند رهبر بشود یا نه :Gig:
و خلاصه اینکه این بحثها بی نتیجه نیست
و از پربارترین و بهترین بحثهای انجمن است
جنگ و دعوایی نیست اقای شریعت
بحث و گفتگوست درکمال خونسردی و ارامش و در محیطی دوستانه
با دوستان گرامی و بزرگوار
تا پنجاه سال پیش زنها حق رای نداشتند
و بحث این بود که ایا زن می تواند رای بدهد یا نه
و نتیجه ان بحثها شد حق رای زنان
الان هم بحث این است که زن می تواند رهبر بشود یا نه
و خلاصه اینکه این بحثها بی نتیجه نیست
و از پربارترین و بهترین بحثهای انجمن است
سلام.
به امید اینکه زمانی برداشت انسان از شریعت این شود که زنان هم حق رهبری دارند. :khaneh::Khandidan!:
و من الله توفیق
سلام.
به امید اینکه زمانی برداشت انسان از شریعت این شود که زنان هم حق رهبری دارند.
و من الله توفیق
صدسال پیش که زنها حق رفتن به دانشگاه و تو المان نداشتند
اگر بهشون می گفتند صدسال دیگه رهبر جامعه
یک زن میشه شاید همه از تعجب شاخ در میاوردن :Moteajeb!:
ولی الان مردم به مردم صدسال پیش می خندند که چقدر عقب افتاده فکر می کردند :Nishkhand:
گاهی آدم شک میکنه این خانک بی نظیر همون خانمیه که تو مسائل دینی خودشو صاحب نظر میدونه
چنین ادعایی ندارم
ولی برداشتها از متون دینی مختلف هست و دلیلی نداره همه یک برداشت و داشته باشند
همین مقاله ای که جناب ملاصدرا اوردن مگر همه بزرگان و صاحب نظران دینی نبودند که نظر موافق داشتند
و عده ای هم نظر مخالف
الان تو پیام خصوصی گفتین پستتتو حذف نکن
نفهمیدم کدوم پست حذف نکنم :Gig:
من تمام پستهام بدون حذف هست
و قصد حذف ندارم
چیزی نگفتم که خواسته باشم بترسم یا توهینی به کسی کرده باشم که نگران باشم
برای این که به گفتگوی علمی بازگردیم، مطالبی را عرض می کنم:
برخی بر این نظرند که زن نمی تواند ولی فقیه، مرجع تقلید و یا رهبر جامعه اسلامی باشد.
ایشان برای خود چنین استدلال می کنند:
1. استدلال به آیه: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساء» (نساء، 34)
قدر متیقین از این آیه این است که زن در خانه ولایت ندارد و ولایت در خانه، با مرد است. پس چطور می توان پذیرفت که زن در خانه اش ولایت نداشته باشد ولی بر مسلمین جهان ولایت داشته باشد. لذا به طریق اولی بر سایر مسلمانان ولایت ندارد.
2. بطور مسلم و با استناد به ادله روایی و ...، زن نمی تواند امام جماعت بر مردان باشد، پس چگونه می توان پذیرفت که بر همه مسلمانان جهان ولایت داشته باشد.
3. اصل بر عدم ولایت کسی بر دیگری است، و اثبات ولایت نیاز به دلیل دارد. در مورد ولایت داشتن زن بر همه مسلمانان، نیز نیاز به اثبات و اقامه دلیل است و چنین دلیلی نداریم.
نمیدونم چرا درباره ی موضوعی که پاسخش خیلی آسونه کلی ریسمان به هم میبافند.
خدا گفت زن نمیتونه رهبر بشه پس جای هیچ پرسش و پاسخی نیست.
بعضی از دوستان مثالهای قشنگی زدند.
از نظر رواشناسی زنان نمیتوانند حاکم شوند.
به دلایل زیر.
از نظر احساسات ، عواطف، تمایلات و اخلاق: بنا به گفته روانشناسان، محبت، رفتار انفعالى، رفتار عاطفى و حمایت کننده را از ویژگىهاى زنانه
و در مقابل، پرخاشگرى، استقلال، رقابت، سلطه و حاکمیت را از ویژگىهاى مردانه برشمردهاند.
روانشناسی رشد، ج اول، ص 330، از انتشارات سمت.
از نظر دینی:
از پیغمبر اکرم(ص) روایت شده است که: "لایفلح قوم ولیتهم امراه"؛ رستگار نخواهند گردید، گروهی که زن بر آنان رهبری می کند." کتاب الخلاف، ج2، ص590، آداب القضاء.
وصدها روایت دیگر از امامان معصوم(ع) که تاکیید کردند زنان نمیتوانند زمامدار و حاکم حکومتی شوند.
رئیس جمهور وظیفه اش تدبیر و زمامداری حکومت است پس زنان نمیتوانند زمامدار شوند.
با سلام و درود
برای این که به گفتگوی علمی بازگردیم، مطالبی را عرض می کنم:
برخی بر این نظرند که زن نمی تواند ولی فقیه، مرجع تقلید و یا رهبر جامعه اسلامی باشد.
ایشان برای خود چنین استدلال می کنند:
1. استدلال به آیه: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساء» (نساء، 34)
قدر متیقین از این آیه این است که زن در خانه ولایت ندارد و ولایت در خانه، با مرد است. پس چطور می توان پذیرفت که زن در خانه اش ولایت نداشته باشد ولی بر مسلمین جهان ولایت داشته باشد. لذا به طریق اولی بر سایر مسلمانان ولایت ندارد.
2. بطور مسلم و با استناد به ادله روایی و ...، زن نمی تواند امام جماعت بر مردان باشد، پس چگونه می توان پذیرفت که بر همه مسلمانان جهان ولایت داشته باشد.
3. اصل بر عدم ولایت کسی بر دیگری است، و اثبات ولایت نیاز به دلیل دارد. در مورد ولایت داشتن زن بر همه مسلمانان، نیز نیاز به اثبات و اقامه دلیل است و چنین دلیلی نداریم.
و دلایلی دیگر.
1 - اقتدا کردن مرد به زن در خواندن نماز جماعت باطل است.
چگونه وقتی در نماز نمیتوان به زن اقتدا کرد در مسائل بزرگ فقهی و ..... اقتدا کرد!!!!!!!!!!!
2 - در آیه 9 سوره انعام هم آمده است (( و چنانچه فرشته ای نیز به رسالت فرستیم ، او را به صورت بشری در آوریم ، و لباس مردان بر آنها بپوشانیم.))
بازهم طبق این آیه رسالت مختص مردان ذکر شده است.و دلایل آن هم مشخص است.
تا اونجایی که من شنیدم و دیدم در جامعه اسلامی زن نباید هیچ کاره باشه وگرنه خدایی نکرده جامعه نیست و نابود میشه :khaneh: البته معلوم نیست این اظهارنظرات عجیب و غریب در مورد زنان در جوامع اسلامی چند درصدش دستور واقعی دینمان باشه الله و العلم
اما در جوامع دیگر زن هم مثل مرد می تونه رهبر باشه به هر پست و مقامی که خواست دست پیدا کنه و اتفاقا بودن زن هایی که در این موارد موفق هم عمل کردند در دین یهود زنانی بودن که باعث افتخار دینشون شدند در فرانسه ما ژاندارک رو داشتیم که رهبری مردان رو در مبارزه بر عهده داشت و مردمشون نگفتند اطلاعت از زن باعث ننگشون شده این فقط مختص جامعه ی ما است که هر چیزی رو برای زن غیر از خدمت به شوهر و تربیت دو جین بچه ننگ و عار می دانند
اگر این دستور خدا باشه پس چرا در جوامع دیگر زنان رهبر اینقدر موفق عمل کرده اند؟
من الگوم رو روی زنان موفق خارجی میزارم زنانی که تونستند هر نشدنی ( البته از دید جامعه ما ) رو ممکن کنند و در همه زمینه ها از رهبری گرفته تا مدیریت و هزاران کاری که در ایران برای زنان عیب و عار محسوب میشه ( البته باز به قول بعضی ها در این ایران ) سربلند بیرون آمدن.
همونطور که در صفحه اول هم گذاشتم ، بهتر هست به جای فقط حرف ، اسناد گذاشته و بررسی سندی بشوند . و همونطور که قبل از ما بررسی سندی کردند ، فقط دو حدیث سندش درست بود که یکیش شیعی و دیگری سنی بود. سنی به کنار که مورد قبول ما نیست ولی سند شیعی هم گویا رد شده
روایت معروف شیخ صدوق
استاد شهید ادامه بحث خویش را به روایتی اختصاص می دهد که مرحوم شیخ صدوق(قده) نقل کرده است و جزء ادله مرحوم نراقی نیز آمده بود و به تعبیر استاد، خیلی به آن استناد می شود. این روایت که شامل وصیتهای پیامبر اکرم(ص) به امیرالمؤمنین(ع) است حدیثی مفصل است. در فرازی از آن همان گونه که استاد شهید نیز نقل نموده چنین آمده است:
«لیس علی النساء جمعة و لا جماعة ... و لا تولی القضاء»
بر بانوان نماز جمعه و جماعت واجب نیست ... کار قضاوت به زن واگذار نمی شود.
تحلیل مرحوم استاد نسبت به روایت مذکور این است که «این روایت اگر سندش درست باشد در دلالتش هیچ بحثی نیست.» ولی به نظر استاد، سند این روایت قابل اعتنا نیست. بیان ایشان چنین است:
«ما تحقیق کردیم؛ دیدیم غیر از شیخ صدوق، کس دیگری آن را روایت نکرده. شیخ صدوق هم یک مسافرتی به بلخ و بخارا کرده و در آنجا به یک مردی به نام محمد بن مردشاه برخورد می کند و او یک سلسله روایات دارد و روایات او را اخذ می کند. شیخ صدوق در آخر کتاب «فقیه» سند خودش را نقل می کند که سند من در اینجا چیست؟ ولی علما گفته اند که در این سند افراد مجهولی هستند. یعنی افرادی هستند که اصلاً ما نمی دانیم اینها کی هستند؟ بنابراین به سند این روایت نمی شود اعتنا کرد.» استاد(قده) نسبت به این روایت می افزاید:
«... علی الظاهر [این روایت شیخ صدوق] از روایات اهل تسنن است و از روایات شیعه نیست و اینکه در سندش افراد مجهولی هستند به این علت است که از روات شیعه نقل نشده است.»
استاد روایت جابر از امام باقر(ع) را به همین مضمون می داند و می گوید این روایت را هنوز نتوانستم پیدا کنم.
استاد شهید(قده) در پایان ارزیابی خویش نسبت به روایات مورد بحث یادآور می شود:
«به هر حال، این مطلب با اینکه از نظر روایات، همه اینها قابل خدشه و مناقشه است ولی تقریبا از نظر فقه اسلامی یک امری است که مورد تسلم شناخته شده است.»
اگر ما شیعه هستیم و پیرو اهلبیت، امام زمانمان فرمودند در زمان غیبت از فقهای عامه طبعیت کنید. فقها هم برای رهبری شرایطی قائلند.
این حرفها درده. درد اینکه یک عده به کمین نشستند تا زبانم لال یه اتفاقی برای رهبرمان بیفتد.
چرا باید ما حتی فکر این را بکنیم که میتوانیم اینهمه ظلم و ستم را در جهان ببینیم و ککمون هم نگزه .
چرا نباید همه از یک رهبر اطاعت کنیم و متفرق نشیم تا دشمن نتواند در ما نفوذ کند و توان معنوی و نظامی ما رو هدف بگیرد؟
ما باید چنان منسجم باشیم که امام زمانمان برای ظهور پشتیبانی داشته باشند ...
دیگر ائمه (ع) هم اگر قیام نکردند نداشتن یار بود.
آقا امام زمان هم اگر ظهور نمیکنند بخاطر نداشتن یار هست.....
از پیغمبر اکرم(ص) روایت شده است که: "لایفلح قوم ولیتهم امراه"؛ رستگار نخواهند گردید، گروهی که زن بر آنان رهبری می کند." کتاب الخلاف، ج2، ص590، آداب القضاء.
[h=3]بررسی سند حدیث[/h] این حدیث، در بیش تر منابع از ابوبکره از طریق چند راوی نقل شده است و فقط در یک نقل، راوی آن از پیامبر، شخص دیگری است و در مجموع چهار سند دارد.
1. در بیش تر منابع معتبر اهل سنت، راوی از ابوبکره، حسن بصری است. مانند نقل صحیح بخاری، ترمذی، نسائی و برخی نقلهای احمد حنبل. البانی، در ارواء الغلیل، پس از نقل سخن ترمذی مبنی بر صحت این حدیث، می افزاید: حسن در این جا حسن بصری است و او در حدیث تدلیس می کند32.
ابن حجر در باره تدلیس وی می نویسد:
»او، در بسیاری از اوقات خبر مرسل نقل می کرد و تدلیس می نمود و از گروهی که حدیث نشنیده بود، حدیث نقل می کرد و می گفت: حدیث کرد ما را و برای ما در سخنرانی چنین گفت. «33
بنا بر این، خبر وی صحیح و معتبر نیست، بویژه که از عملکرد خود او نیز پرسش شده است: از چرایی شرکت نکردن در جنگ جمل و ترک وظیفه شرعی. باید پاسخی قانع کننده می داد، چه در باره همراهی با علی )ع( و چه در حمایت از ام المؤمنین عایشه.
2. طیالسی، احمد حنبل و ابن ابی شیبه با تعبیر »اسندوا« حدیث را از عیینة بن عبد الرحمن بن جوشن از پدرش از ابوبکره نقل نموده اند. البانی، عیینه و پدرش را موثق دانسته و اسناد این نقل را خوب می داند.س
3. ابن ابی الحدید، با تعبیر »تدبر أمرهم« حدیث را از شعبی از مسلم بن ابی بکره از پدرش نقل کرده است. شعبی به شدت ضد شیعه است. وی سالها در خدمت حاکمان زبیری و عبد الملک مروان بوده و مدتی مسند قضاوت کوفه را برعهده داشته است.35
4. فقط با تعبیر »یملک رأیهم« هیثمی از طبرانی در أوسط از غیر ابوبکره، از جابر بن سمره از پیامبر با سندی متفاوت نقل کرده است36. هیثمی پس از نقل این روایت می نویسد: شیخ طبرانی، ابو عبیده عبد الوارث بن ابراهیم را نمی شناسم.37
5. علی بن زید، از عبد الرحمان بن ابی بکره، از ابو بکره نقل می کند که رسول خدا پرسید، چه کسی بر فارس حکومت می کند؟ گفتند: زنی. فرمود:
»ما أفلح قوم یلی أمرهم إمرأة«
قومی که حکومت بر آنان را زنی به عهده دارد رستگار نمی شوند.
راوی این حدیث، علی، معروف به علی بن زید بن جدعان است. جدعان جد چهارم اوست. ابن حجر او را ضعیف دانسته است.38 افزون بر این، حدیث به صورت وجاده )دیدن در کتابی( است، نه به صورت سماع )شنیدن از راوی( که پایین ترین نوع تحمل حدیث است. این نقل، زمان صدور آن را در وقت حکومت دختر کسری دانسته، که به دلائلی که خواهد آمد، صحیح نیست.
بنا بر این، نقل مشهور به جهت وجود حسن بصری در سند، قابل اعتماد نیست. دیگر نقلها هم سند قوی و معتبری که منشأ حکم شرعی باشد، ندارند. و در یک مورد، که سند معتبر دانسته شده، با بررسی نکته های دیگر، صحیح نبودن آن به اثبات می رسد. همین نقل »اسندوا« را ابن قتیبه39 و شماری از عالمان شیعه40 در جریان حکومت دختر کسری آورده اند.
این روایت، در منابع اصلی روایی شیعه ذکر نشده است. در خلاف شیخ طوسی آمده است و با تعبیر »اسندوا« در تحف العقول، خرائج راوندی و بحار الأنوار نقل شده که سندی ندارد.
افزون بر این، اشکالها و شبهه های دیگری وجود دارد که حدیث را از اعتبار می اندازد; در مَثَلْ متنش اضطراب دارد، با بیش از ده نقل متفاوت.
تا اونجایی که من شنیدم و دیدم در جامعه اسلامی زن نباید هیچ کاره باشه وگرنه خدایی نکرده جامعه نیست و نابود میشه :khaneh: البته معلوم نیست این اظهارنظرات عجیب و غریب در مورد زنان در جوامع اسلامی چند درصدش دستور واقعی دینمان باشه الله و العلم
اما در جوامع دیگر زن هم مثل مرد می تونه رهبر باشه به هر پست و مقامی که خواست دست پیدا کنه و اتفاقا بودن زن هایی که در این موارد موفق هم عمل کردند در دین یهود زنانی بودن که باعث افتخار دینشون شدند در فرانسه ما ژاندارک رو داشتیم که رهبری مردان رو در مبارزه بر عهده داشت و مردمشون نگفتند اطلاعت از زن باعث ننگشون شده این فقط مختص جامعه ی ما است که هر چیزی رو برای زن غیر از خدمت به شوهر و تربیت دو جین بچه ننگ و عار می دانند
اگر این دستور خدا باشه پس چرا در جوامع دیگر زنان رهبر اینقدر موفق عمل کرده اند؟
من الگوم رو روی زنان موفق خارجی میزارم زنانی که تونستند هر نشدنی ( البته از دید جامعه ما ) رو ممکن کنند و در همه زمینه ها از رهبری گرفته تا مدیریت و هزاران کاری که در ایران برای زنان عیب و عار محسوب میشه ( البته باز به قول بعضی ها در این ایران ) سربلند بیرون آمدن.
با سلام و درود
در این زمینه چند نکته عرض می شود:
1. اسلام قوانینش را بر اساس نگاه به نوع زن و مرد، تشریع فرموده است، نه بر اساس تک تک افراد و نگاه شخصی.
این که یک زن بتواند بهتر از مردان مدیریت کند و ...، دلیل بر این نیست که همه همین گونه هستند.
2. هر انسانی اگر صفات روحی خودش را رشد بدهد به کمال بیشتری رسیده است. زن اگر صفات متعلق به زنان را در خودش رشد بدهد به کمال بیشتری رسیده، و مرد هم اگر صفات مردانه را در خودش رشد بدهد به کمال بیشتری رسیده است.
3. اسلام به دنبال کمال و سعادت بشر است و در این راستا از منافع موقت که حتی ممکن است با کمال انسانی ناسازگار باشد، چشم پوشی کرده است.
جعل قوانین به گونه ای که منفعت موقتی و محدود را برای زن تامین کند ولی سرانجام و در مجموع به ضرر و زیان زن باشد، خدمت و ارزش دادن به زن نیست.
4. اسلام نگاه همه جانبه دارد و مثلا حیا و عفاف زن را فدای امور دیگر نمی کند. آن چه مد نظر اسلام است در مجموع به نفع زن است یعنی به راحتی و منفعت موقت اکتفا نکرده بلکه منفعت دائمی و بیشتر را برای زن در نظر گرفته است.
ضمنا قرار نیست حتما این منفعت، مستقیما به زن برسد بلکه آن چه به نفع زندگی مشترک، فرزندان و ... زن باشد نیز منفعت محسوب می شود.
5. این که در برخی جوامع برخی زنان مدیر یا رئیس جمهور و ... می شوند، دلیل بر این نیست حقوق زنان در آن جامعه رعایت می شود و یا آن جامعه در راستای ارزش زن قدم بر می دارد. لذا معیار قضاوت نباید با نگاه به اندکی از زنان باشد.
اسلام قوانین و احکامش را به گونه ای تعیین فرموده که مسیر سعادت و کمال، برای زن فراهم باشد، و بالمآل و در مجموع، منفعت زن تامین گردد، ولو در این مسیر، محدودیت هایی هم باشد ولی سرانجام و در مجموع، به نفع زن است.
همونطور که در صفحه اول هم گذاشتم ، بهتر هست به جای فقط حرف ، اسناد گذاشته و بررسی سندی بشوند .
با سلام و درود
به فرض هم آن روایاتی که مخالفان اقامه نموده اند، وارد نباشد؛ مطالبی که بنده عرض کردم غیر از آن است. عرائض بنده بر اساس قیاس اولویت و با استدلال به قرآن و روایات است. آن هم روایاتی که مربوط به نماز جماعت و امام جماعت است و قطعی است.
به فرض هم آن روایاتی که مخالفان اقامه نموده اند، وارد نباشد؛ مطالبی که بنده عرض کردم غیر از آن است. عرائض بنده بر اساس قیاس اولویت و با استدلال به قرآن و روایات است. آن هم روایاتی که مربوط به نماز جماعت و امام جماعت است و قطعی است.
سلام. من در وقات بیکاری مطالب فروم رو میخونم. چند بار دیدم که اسنادی که کارشناسان به اون استناد کردند و صحیح میدونستند ، با بررسی مشخص شده ضعیف هستند . برای همین گفتم بهتره اول ببینیم ، بعد بررسی سند بشوند .
و اینکه در همون روایات رهبر و قاضی نشدن زن ، که رد شدند ، در همونها هم که بر اساس اون هنوز دارن حکم صادر میکن ، ضعف زیاد هست و تفسیر به رای ولی جالب اینجاست که به اونها استناد میکنند ! در خصوص امام جماعت شدن زنان برای زنان ، زن میتونه امام جماعت جنس خودش باشه ،پس قطعیتی که شما فرمودید ، در این مورد وجود نداره و اگر دارای قطعیت بود ، این موضوع مورد اختلاف فقها نبود که یکی آری بگه و دیگری خیر
بسم الله الرحمن الرحیم
ما در اینجا قصد دارم اولا مقاله نخستین را که از سایتی اینجا قرار دادم را مختصرا نقد نمایم و ثانیا به بررسی بعضی مواردی که از طرف دوستان ارسال شد پاسخ دهم.
دليل عقلي:
1-مهمترين و بارزترين صفت و در واقع شرط لازم رهبر و حاكم يك جامعه تدبر و عدالت است و اگر در شخصي محقق شود شرايط رهبري حاصل است
2-صفت عدالت ربطي به جنسيت ندارد
3-صفت تدبر و مديريت مربوط به روح انسان است و روح مجرد است از زن يا مرد بودن
نتيجه: تمام شرايط لازم براي رهبري و مديرت در زن وجود دارد
اولا مهمترین شرط رهبری ولایت است که در زنان این شرط احراز نمی شود.البته برخی ادعا دارند که زنان ولایت هم دارند که اشکالات زیادی به سخن آنها وارد است اما برای عدم وجود ولایت در زنان می توانید به این مقاله رجوع کنید: که ایمن مقاله به طور مفصل در این تاپیک بررسی خواهد شد. http://www.ensani.ir/storage/Files/20120329105736-2099-41.pdf
ثانیا پاسخ به این مغالطه ای که جدیدا برخی انجام می دهد که برخی کمالات مربوط به روح است و روح مجرد است پس هم در زن و هم در مرد وجود دارد.
پاسخ این است که روح مجرد است شکی نیست اما چگونه از مجرد بودن نتیجه گرفتید که تمام صفات و شرایط ارواح هم مانند هم است؟!! مثلا روح پیامبر و روح شخصی دیگر هم مجرد است.آیا صفات روحی یکسانی دارند؟! درست است که روح مجرد است اما برخی ارواح بعضی صفاتی دارند که برخی دیگر ندارند.
پس این مغالطه است که چون برخی کمالات مربوط به روح است در زن و مرد به یک اندازه وجود دارد.
در قرآن، آياتى وجود دارد كه مىتوان بر جواز ولايت زنان به آنها استدلال كرد. روشن است چنانچه دلالت اين آيات كامل باشد، هر خبرى كه مخالف آن باشد اعتبار نخواهد داشت.
در قرآن آیاتی وجود دارد که می توان جواز ولایت زنان را رد کرد و پس از استناد به آنها از قرآن اولا ثابت می شود که رهبری صرفا مخصوص مردان است ثانیا روایات هم بر این موضوع تاکید دارند که بزودی ان شاء الله از منظر سند و دلالت بررسی خواهد شد
اما بررسی آیه اول و اشکالات در رد ولایت زنان:
خداوند در آية 34 سورة نساء مي فرمايد:
الرجال قوامون علي النساء بما فضل الله بعضهم علي بعض و بما انفقوا من اموالهم ...
در اين آیه شريفه، مردان قوام بر زنان و زنان تحت قيموم ت مردان دانسته شده اند .
واژه قوام صيغة مبالغه از مادة قيام است و به معناي قيام كنندة كامل به امور و اعمال و تدبير و تنظیم کننده زندگی است
"قام الاميرُ علي الرعية " به اين معناست كه امیر ولايت و سرپرستي امور رعيت را بر
عهده گرفت و به كار رعيت قيام كرد . بر همين اساس ، قوام به معناي امير و سرپرست به كار رفته است . نتيجه آنكه بر طبق آية شريفه، مردان ، سرپرست امور زنان هستند و ادارة امور آنان را در اختيار دارند . البته قوام بودن مرد بر زن، به منظور تأمين مصالح زنو حفاظت از او در برابر مشكلات و خطرات است كه در نهايت ، باعث شكل گيريخانواده اي سالم و سعادتمند مي شود. بنابراين ، چنين نيست كه در تنازع بين مرد و زن، مردپيروز شده و قواميت بر زن را از روي قهر و غلبه به دست آورده باشد ، بلكه قوام بودن ،مسئوليتي الهي است كه به تناسب توانايي ها و امكانات مرد بر دوش او نهاده شده است.استدلال به اين آيه براي اثبات ممنوع بودن زن از تصدي امور ولايتي، فرع بر اين است كه عام بودن آيه و عدم اختصاص آن به زندگي خانوادگي را بپذيريم . مرحوم علامه طباطبایی در این مورد چنین نوشته است:
دلالت عموميت علتي كه حكم الرجال قوامون علي النساء در آيه بر آن مترتب شده،دارد كه اين حكم، مخصوص شوهران نيست ، يعني قوام بودن، مخصوص مرد نسبتبه همسرش نيست ، بلكه اين حكم از سوي خداوند براي نوع مردان بر نوع زنان درجهات عمومي كه ارتباط با زندگي هر دو دا د قرار داده شده است . بنابراين ، در امور زير مردان بر زنان قيمومت دارند : الف. جهات عمومي و اجتماعي كه با برتري مردان
مرتبط است ، مانند حكومت و قضاوت كه حيات جامعه به آنها بستگي دارد و قوام ايندو به تعقل است كه طبعاً در مردان بيش از زنان وجود دارد ؛ ب . دفاع در ميدان نبرد كه نيازمند قدرت بدني و قوت عقلاني است . بنابراين ، آية الرجال قوامون علي النساء داراي اطلاقی تام و تمام است
اما پاسخ به اشکالات وارد شده در دلالت آیه اشكالاول:روايتي كه مفسران در شأن نزول اين آيه ذكر كرده اند، دليل بر عدم
عموميت آن است . مطابق اين روايت، زني از انصار نسبت به شوهر خود نافرماني كرد
و ناشزه شد و شوهرش نيز او را كتك زد . پدر آن زن، همراه وي به محضر رسول
خدا رفت و عرض كرد : دخترم را به ازدواج اين مرد درآورده ام و او وي را كتك
زده است . حضرت فرمود : دخترت مي تواند شوهرش را قصاص كند . آن زن به همراه
پدرش از محضر رسول خدا برخاستند تا شوهر را قصاص كنند كه ناگهان پيامبر
فرمود: ما چيزي را اراده كرديم ، ولي خداوند چيز ديگري را اراده كرد و قطعاً اراد ة خدا بهتر است و به همين دليل، قصاص را برداشت. بنابراين، آیة شريفه به قيمومت مرد بر زن در زندگي زناشويي اختصاص دارد و خارج از اين محدوده را شامل نمي شود نقدوبررسي : اولاً. ظاهر اين روايت با فرض پذيرش سند آن، با عصمت رسول
خدا منافات دارد ؛ زيرا، روايت ظهور در آن دارد كه پيامبر اكرم يك حكم كلي
شرعي را بيان كرده است و درصدد قضاوت بين آن زن و شوهرش نبوده است، در
حالي كه در قضاوت ، علاوه بر سخن مدعي، دفاع مدعي عليه نيز بايد شنيده شود ، در
صورتي كه مطابق روايت، فقط يكي از اصحاب دعوي (يعني : زن همراه با پدرش )
خدمت حضرت رسيده بودند . بنابراين، نزول آيه به دنبال بيان حكم كلي توسط
پيامبر و رد سخن آن حضرت به معناي تخطئ ة حضرتش است كه قطعاً با عصمت
ايشان منافات دارد ؛ زيرا، هيچ گاه پيامبر قبل از يقين به ثبوت يك حكم شرعي ،
به بيان آن نمي پردازد..
اين مطلب مورد توجه تعدادي از مفسران بزرگ قرآن كريم قرار گرفته است و
به همين دليل از پذيرش مضمون روايت مورد بحث ، خودداري كرده اند.
همچنين، صاحب تفسير ارزشمند كنزالدقائق، روايت مورد بحث را كذب مي داند ،
به اين دليل كه مضمون آن مخالف اخبار متو اتري است كه دلالت مي كند بر اينكه پيامبر اكرم هيچ گاه به انجام كاري يا بيان حكمي كه بر او وحي نشده بود، اقدام نمي كرد. ثانياً. حتي اگر از اين اشكال صرف نظر شود و سند روايت نيز پذيرفته شود ، باز
نمي توان روايت مزبور را دليل بر عدم عموميت آيه دانست ؛ زيرا ، شأن نزول يك آيه
فقط بيانگر مورد نزول آن است و هيچ گاه نمي تواند عموم يا اطلاق به كار رفته در
عبارات آيه را تخصيص ز ند يا تقييد كند. به همين دليل ، اين جمله در ميان مفسران ،
فقها و اصوليان معروف است كه لايكون المورد مخصصاً و لامقيداً اشکال دوم: تعلیل مذکور در آیه "بما فضل الله بعضهم علی بعض" به معنای برتری مطلق مردان بر زنان نیست زیرا این مطلب روشن و غیر قابل مناقشه است که خداوند به زنان نيز برتري هايي تكويني داده است كه مردان فاقد آن هستند ؛ مانند : نرم خويي،زيبايي، عاطفه و جذا بيت. بنابراين ، چنين نيست كه خداوند تمام مزيت هاي انساني را به مردان اختصاص داده باشد ، به همين دليل قرآن كريم با توجه دقيق به اين نكته، تعبير "بعضهم علی بعض" را به کار برده است و نفرموده است :"بما فضل الله الرجال علی النساء" این پاسخي است به ادعاي عموميت ق يمومت مردان بر زنان ، با تمسك به علت تكويني مذکور در آیه نقد و بررسی: همان طور كه در عبارت بالا آمده است ، اين مطلب قابل مناقشه نيست كه زنان نيز داراي يك سلسله برتري تكويني بر مردان هستند، چنان كه مردان نيز داراي چنين برتري هايي بر زنان هستند، ولي اين نكته نيز واضح است كه استدلال به آيه متوقف بر آن نيست كه آن را به معناي اختصاص تمام برتري هاي تكويني به مردان بدانيم. به عبارت ديگر ، كساني كه به اين آيه براي اثبات عموميت قيمومت مردان بر زنان در امور ولايي استناد مي كنند، مدعي آن نيستند كه آي ه تمام برتري هاي تكويني را مختص مردان مي داند و استدلالشان نيز متوقف بر پذيرش چنين مطلبي نيست ، بلكه مي گويند مفاد آيه آن است كه خداوند مردان را به دليل وجود يك سلسله برتري هاي تكويني و تشريعي بر زنان قيمومت داده است.
ولي اينكه چرا در آي ة شريفه براي تفهيم اين معنا از تعبير بما فضل الله الرجال علی النساء استفاده نکرده است شاید بدان جهت باشد که با تعبیر بعضهم علی بعض می خواسته است به اشتراک زن و مرد در اصل انسانیت و اینکه هر دو جنس از گوهر واحدی هستند اشاره کند.
نکته دیگری که در استفاده از تعبیر بما فضل الله بعضهم علی بعض به نظر می رسد این است که اگر در آیه شریفه به جای این تعبیر از عبارت بما فضل الله الرجال علی النساء یا بما فضلهن علیهن استفاده می شد به معناي برتري همة مردان بر همة زنان بود ، در حالي كه اين معنا برخلاف وا قعيت و مسلّمات تاريخي و نيز اعتقادي اسلام است و در نتيجه قطعاً مقصود آيه نيز اين نيست. اشکال سوم: دومين تعليل مذكور در آيه ، يعني و بما انفقوا من اموالهم مخصوص زندگي زناشويي است ؛ زيرا، فقط در زندگي زناشويي است كه مرد عهده دار پرداخت نفقة زن است. از آنجا كه نتيجة تابع اخس مقدمتين و اخص تعليل هاست ، پس بايد
نتيجه گرفت كه آي ة شريفه در خصوص زندگي زناشويي بيانگر قيمومت مردان بر زنان
و به تعبير ديگر ، قيمومت شوهران بر همسرانشان است و امور خارج از اين محدوده را شامل نمي شود. نقدوبررسي : در اين اشكال به چند نكته توجه نشده است كه با عنايت به آنها
مي توان عموميت قوام بودن صنف مردان بر صنف زنان را اثبات كرد: نکته اول: اگر حكم آيه مبني بر قواميت، اختصاص به شوهران داشت و شامل همه مردان نبود سزاوار بود در آیه شریفه به جای الزجال و النساء بفرماید "الازواج یا البعولة قوامون علی نسائهم یا زوجاتهم" نکته دوم: مستشكل تصور كرده است هريك از دو دليل مذكور در آي ة شريفه،
به تنهايي جز العلة است و در مجموع ، با هم يك علت تامه را تشكيل مي دهند، ولي با تأمل در آيه، اين بيان صحيح به نظر نمي رسد؛ زيرا، خلاف بلاغت و رسايي سخن است و « الرجال » كه مقصود خداوند، قوام بودن شوهران بر همسرانشان باشد ، ولي از تعبير استفاده فرمايد . علاوه بر اين ، اگر آيه مختص زندگي زناشويي باشد و دليل « النساء »قيمومت مرد بر زن نيز در محدود ة اين زندگي، پرداخت نفقه توسط وي باشد، آنگاه ذکر تعلیل اول "بما فض الله بعضهم علی بعض (مطابق تفسيري كه مستشكل از آيI دارد(، بي فايده و يا شبه لغو خواهد بود ؛ زيرا، به عقيدة مستشكل مقصود از عبارت بما فضل الله ... برتري جنس مردان بر زنان نيست ، بلكه برتري هايي است كه هريك از زنان و مردان نسبت به يكديگر دارند ، در حالي كه واضح است كه چون در ابتداي آيه ، قوام بودن مرد بر زن اثبات شده است ، تعليل مذكور در آن نيز بايد ناظر به همين امر باشد ،يعني از نكاتي سخن گويد كه باعث اين قواميت ش ود و اين نكات علي القاعده بايد دربارة برتري هاي مرد ب ر زن باشد تا بتواند قوام بودن مرد را تبيين كند ، نه برتري هاي هركدام بر ديگري . بر اين اساس ، عبارت بما فضل الله بعضهم علی بعض با معنایی که مستشكل براي آن در نظر مي گيرد تناسبي با تعليل نخواهد داشت ، در حالي كه ظاهر آيه برخلاف اين معنا دلالت مي كند؛ زيرا بما فضل الله ... به دليل استفاده از باء سببيه ، ظهور در تعليل دارد و مقتضاي تعليل صحيح نيز چنان كه گفتيم ، اشاره به برتري هاي مرد است نه برتري هاي هريك بر ديگري.
اين مطلب زماني واضح تر مي شود كه به دومين تعليل مذكور در آيه ، يعني "و بما انفقوا من اموالهم" توجه شود ؛ زيرا ، اين تعليل به عقيد ة مستشكل، هم مختص زندگي زناشويي است و هم دليل اصلي قوام بودن شوهران را بيان مي كند. سخن اينجاست كه بدين ترتيب و با وجود اين تعليل ، ديگر نيازي به ذكر تعليل اول وجود نخواهد داشت و با توجه به معنايي كه مستشكل براي آن ارائه مي دهد، حتي ذكر آن نيز به عنوان يكي از دو علت ، مفيد فايده نخواهد بود . شاهد بر اين سخن آن است كه اگر جمله بما فضل الله را مطابق نظر مستشكل ، به معناي برتري هاي هريك از مرد و زن نسبت به يكديگر بدانيم و جمله بما انفقوا را نيز همان گونه معنا كنيم كه مستشكل مي گويد،آنگاه خواهيم ديد كه حذف جمله اول يعني بما فضل الله هيچ خللي در معناي آيه (بر طبق تفسيري كه مستشكل از آن ارائه مي دهد) ايجاد نخواهد كرد . بنابراين، ملاحظه مي شود كه قبول ديدگاه مستشكل، مخالف ظاهر آيه شريفه است، بلكه منجر به لغو دانستن اولين تعليل مذكور در آيه مي شود.
با توجه به مطالب پيش گفته، تفسير صحيح آيه آن است كه گفته شود صنف مردان بر صنف زنان قواميت دارند و موضوع اين قواميت، امور عمومي همچون حكومت ، قضاوتو جهاد است و علاوه بر آن، در محيط خانواده نيز مردان بر زنان قيمومت دارند.
چون بنده فعلا فرصت کافی برای بیان دلالت سایر آیات را ندارم فعلا به همین مورد که آنهم از مقاله ای بود کفایت می کنم و به بعدا به بررسی سایر آیات خواهم پرداخت
اولا چیزی که بسیار واصح است این است که این حکومت به هیچ وجه مورد تایید قرآن نبوده است چونکه حکومت وی طاغوت است و خداوند چگونه طاغوت را تایید می کند؟؟ پس آنهایی که می گویند خداوند حکومت وی را تایید کرده باید به این اشکال جواب بگویند
ثانیا مخالفت سلیمان با حکومت وی به طور صریح مشخص است چون پیامبر در نامه از او خواست که حکومتش را تسلیم کند و گرنه لشگری برای جنگ می فرستد در حالی که باید او را دعوت به اسلام می کرد و اگر اسلام می آورد حکومت را از او نمی گرفت و نه اینکه از او بخواهد حکومت را تسلمیش کند
ثالثا در قرآن برخی آیاتش برخی را تفسیر می کند و آیه الرجال قوامون علی النساء هم با این حکومت مخالفت می کند علاوه بر روایاتی که زنان را از حکومت نهی می کند
رابعا زنی کاملتر از حضرت فاطمه نیامده و نخواهد آمده و اگر حکومت زنان جایز بود اولی به حکومت ایشان بودند و پیامبر باید ایشان را هم امام بعد از خود معرفی می کرد.
به فرض هم آن روایاتی که مخالفان اقامه نموده اند، وارد نباشد؛ مطالبی که بنده عرض کردم غیر از آن است. عرائض بنده بر اساس قیاس اولویت و با استدلال به قرآن و روایات است. آن هم روایاتی که مربوط به نماز جماعت و امام جماعت است و قطعی است.
با سلام خدمت شما
استاد میقات
من از شما یک سوال دارم
اگر من با چشم خودم ببینم که ماست سفیده
بعد شما بگین طبق روایات امده که ماست سیاهه
طبق احکام اسلامی باید کدام یک مورد پذیرش من قرار بگیره ؟ کدام یک مستند تر و عقلانی تره ؟
سلام
جناب میقات در خصوص استدلال شما به امام جماعت بودن مرد و یا قوام بودن مرد در خانواده و تعمیم اون به مناصب کلان که در اجتماع هم مرد قوام زن باشه
و همین طور دلیل آقای ملاصدرا برای الرجال قوامون علی النسا که این قوام بودن رو در غیر خانواده و در اجتماع و سایر محیطهائی که نیاز به قوام برای رفق و فتق امور هست مرد رو قوام میدونید.
سوال: استدلالات شما عام است و لذا هر قوام بودنی رو شامل میشه نه فقط حکومت (یا رهبری) بلکه مثل رئیس جمهوری (یا نخست وزیری)، فرماندهی، وزارت و ...
ولی ما در تاریخ جمهوری اسلامی یک وزیر زن داشتیم. حالا اگر وزارت رو هم بگیم که مراجع راضی نبودند و ... ریاستها و مدیرکل شدنها و ... که مواردشان کم هم نیست چی. آنها هم قوام هستند و امور زیادی تحت قوام و تدبیرشون میشه. پس ذکر عام قوامیت که شما فرمودید نمیتونه باشه (مگر این که بپذیریم این ریاستهای اداری غیر اسلامی واقع میشن)
مگه این که موارد کاملا خاصی خودش نص باشه مثل رهبری، مرجع تقلید یا قاضی شدن و موارد دیگه منصوص که باید برای هر کدوم روایت معتبر ارائه بشه
منظورم اینه که تعمیم دادن امام جماعت بودن مرد یا آیه قوامیت مرد نمیتونه دلیل باشه (چون احتمالا اشکالی نداشته که در جمهوری اسلامی زن ها به ریاست و قوام بودن میرسن)
سلام
پست جالبی بود ، اما فکر می کنم باید امکان رو هم تئوری بررسی کرد و هم عملی .
حتی اگه تئوری هم ثابت بشه ( البته از نظر اسلام ) ، بازم در عمل باید دید که آیا چنین امکانی وجود داره یا نه ؟
که فکر می کنم با قاطعیت آرا جواب نه تصویب می شه :ok:
وقتی این بحث رو دیدم یاد جمله ای افتادم که در مورد همه پرسی 6 بهمن گفته شده بود ...
در همه پرسی ششم بهمن، اگرچه بسیاری از بزرگان، چوب لای چرخ کردند، ولی کارهای خوبی نیز انجام شد:
حق رای به زنان داده شد که پیش از آن، این حق، حقی نامشروع بود!!
دانش در میان مردم ایران که نزدیک هشتاد - نود درصدشان بیسواد بودند، گسترش یافت (برخی نیز، گسترش دانش دانشگاهی و دبیرستانی را، نامشروع و خلاف دستورهای اسلامی میدانستند!!)
و ...
که امروزه میبینیم این چیزها، عادی شدهاند.
به گفتهی بانو بینظیر، این چیزها کمکم پیش میروند.
منظورم این بود که برای قاضی شدن زن یا رئیس جمهور شدن زن هم واژه رجل به کار رفته و هنوز یکی نیست مشخص کنه که معنای دقیقش چیه و هر کسی یه چیزی میگه و ضررش اینجا به زن میرسه چون این مردها هستن که باید تصمیم بگیرن زن میتونه یا خیر . در اصل این مردها هستند که صحیح و درست حدیث رو مشخص میکنن نه زن ها و ما باید منتظر حرف این و اون بشینیم .
خودتان هم گناهکار هستید.
اگر زن آنگونه که شایسته است، آگاهیش را بالا ببرد، کسی نمیتواند به وی زور بگوید.
هرکس (چه مرد و چه زن) نادان باشد، دیگران از وی سو استفاده میکنند و اگر میخواهد چنان نباشد، باید خود را دانا کند.
از نظر رواشناسی زنان نمیتوانند حاکم شوند.
به دلایل زیر.
از نظر احساسات ، عواطف، تمایلات و اخلاق: بنا به گفته روانشناسان، محبت، رفتار انفعالى، رفتار عاطفى و حمایت کننده را از ویژگىهاى زنانه
آدمی (چه مرد و چه زن) نسبت به آشناهای خودش احساسی میشود و تفاوتی میان زن و مرد نیست.
اگر در جلوی مردی، به همسرش گستاخی کنند، آن مرد احساسی یا غیرتی میشود و از کوره به در میرود که بیشتریان کارهایی میکنند و پس از آن پشیمان میشوند؛ چون از روی احساس (و نه خرد) کاری را انجام دادهاند. همچنین شمار مردانی که از روی نادانی و احساسی شدن کاری را انجام میدهند و پس از آن پشیمان میشود، بسیار زیاد است. (پس این سخن بر چه پایهای است؟)
زن نیز چنان است و نسبت به فرزندان و آشناهایش، احساسی میشود.
ولی آیا یک زن، نسبت به یک گناهکار بیگانه نیز احساسی میشود؟
کسی که دادرسی میکند، آموزشهایی را میبیند و کمکم با ترفندهای گناهکاران آشنا میشود؛ چه بسیار مردانی که فریب نقش بازی کردن گناهکاران را میخورند؛ ولی یک دادرس مرد، کمتر فریب میخورد چون آموزش دیده است.
پس زن نیز، آموزشهای لازم را میآموزد و کمتر فریب میخورد.
و در مقابل، پرخاشگرى، استقلال، رقابت، سلطه و حاکمیت را از ویژگىهاى مردانه برشمردهاند.
پرخاشگری و سلطهطلبی، همگی از رفتارهای نادرست مردان است و اگر مردی، آدم درستی باشد، به جای اینکارها، از روش دوستانه و مهرآمیز (که هنای بیشتری دارد) استفاده میکند.
پس اینکارها نیز، از احساسی شدن و نادان بودن مردان سرچشمه میگیرد؛ نادانی از این جنبه که آن مرد نمیداند چگونه خشم خود را فرو خورد.
نادانی زنان نیز، در این است که بیشترشان نمیدانند چگونه از احساسی برخورد کردن، پیشگیری کند همانگونه که بیشتر مردان نمیدانند.
پس مردان احساسی، کمتر از زنان احساسی نیستند ولی کسانی که دادرسی میکنند، خودبهخود و کمکم احساس را کنار میگذارند (یک قصاب، در ابتدا از کشتن گوسفند دلآزرده و احساسی میشود ولی کمکم این احساس در او کشته میشود)
فرمودهاید رقابت از ویژگیهای مردان است!!
آیا زنان این ویژگی را نداند؟!!
آیا چشم و هم چشمی، که گونهای از رقابت است، در میان زنان دیده نمیشود؟
از نظر دینی:
از پیغمبر اکرم(ص) روایت شده است که: "لایفلح قوم ولیتهم امراه"؛ رستگار نخواهند گردید، گروهی که زن بر آنان رهبری می کند." کتاب الخلاف، ج2، ص590، آداب القضاء.
وصدها روایت دیگر از امامان معصوم(ع) که تاکیید کردند زنان نمیتوانند زمامدار و حاکم حکومتی شوند.
از دیدگاه دینی (البته دین مسلمانی و نه اسلامی!) زمانی، زنان در شمار دیوانگان (و نه آدمی) بودند و همانند مردان حق رأی نداشتند و این حق را نداشتند که برای سرنوشت خود، نظری بدهند!
آیا دین نوینی آمده است که این دیدگاه دیگر دیده نمیشود، یا مسلمانان نوینی آمدهاند و آن قانون را رد کردهاند؟
این سخنان بیپایه و ساختگی هستند و کسانی که دانش رجال ندارند، حق ندارند در گفت و گوها از حدیث استفاده کنند. (ایا چنین دانشی را دارید؟)
رئیس جمهور وظیفه اش تدبیر و زمامداری حکومت است پس زنان نمیتوانند زمامدار شوند.
این سخن بر چه پایهای است؟
خدا بر زنان بسیار رحم کرده است که مردان با کشورداری و پادشاهی خود، تاکنون گلی به سر و روی جهان نزدهاند (مگر شمار اندکی) و همواره در پی کشت و کشتار هستند! و گرنه اگر اینگونه نبود و هموراه در جهان دوستی و مهربانی بود، چقدر خود را مدیر و مدبر میدانستند، خدا میداند!
این است مدیریتی که از مردان در جهان دیده میشود؟! (آیا این شیوهای که اکنون هست را میپسندید؟)
اولا چیزی که بسیار واصح است این است که این حکومت به هیچ وجه مورد تایید قرآن نبوده است چونکه حکومت وی طاغوت است و خداوند چگونه طاغوت را تایید می کند؟؟ پس آنهایی که می گویند خداوند حکومت وی را تایید کرده باید به این اشکال جواب بگویند
این سخن بدینمایه است که اگر کسی کشوردار خوبی نباشد و مسلمان نباشد، باید از این کار کنارهگیری کند.
در طول تاریخ، هزارانهزار تن از مردان بر مردم پادشاهی کردهاند و میکنند؛ چند تن از اینان، درستکار هستند؟
پیامبر اسلام به همهی پادشاهان همچون خسرو پرویز نامه داد و همان درخواست سلیمان را نیز از آنان کرد!
پس کشورداری مردان نیز رد میشود!!
در اینجا سخن بر سر این است که برخی میگویند زن نمیتواند کشورداری کند و اگر چنان کند، در کشور نابهسامانی میشود.
پس چرا در زمان سبا، چنین چیزی نبود و وی یکی از بزرگترین پادشاهان بود که مردان زیادی زیر دست وی بودند؟
شاید اگر وی مرد میبود، درخواست سلیمان را نمیپذیرفت و با وی جنگ میکرد! (همانند مردانی که هیچکدام درخواست پیامبر اسلام را نپذیرفتند!)
الرجال قوامون علي النساء بما فضل الله بعضهم علي بعض و بما انفقوا من اموالهم ...
چرا تا نیمه تفسیر میکنید؟
در ادامه این آیه گفته شده است: «برخی از مردان، بر برخی از زنان برتری دارند (و برخی از زنان نیز، بر برخی از مردان برتری دارند)»
درونمایهاش میشود برتری پنجاه - پنجاه مردان و زنان بر یکدیگر.
که طبیعی هم هست؛ برخی هوش بسیار دارند، برخی هوشی میانه و برخی کمهوش که کمهوشان برای خودشان، بهتر آن است که زیردست باهوشان باشند.
رابعا زنی کاملتر از حضرت فاطمه نیامده و نخواهد آمده و اگر حکومت زنان جایز بود اولی به حکومت ایشان بودند و پیامبر باید ایشان را هم امام بعد از خود معرفی می کرد.
پیامبری با پادشاهی بسیار متفاوت است و پیامبرانی که پادشاه بودهاند، شمارشان بسیار کم است.
هرچند سخنانی هست که گفته میشود برخی از پیامبران زن بودهاند.
به هر روی، اینکه شمار پیامبران مرد بیشتر است، برای این است: زنان بزرگی که به وادی عرفان میرسند، شرمشان اجازه نمیدهد که خود را در میان مردم معروف کنند.
یک پیامبر، باید در مورد آموزشهای جنسی به مردم آموزش بدهد، ولی زنان عارف، شرمشان چنین اجازهای را نمیدهد.
یک پیامبر تنهایی به کوه و دشت میرود و با خدا راز و نیاز میکند. اگر یک زن پیامبر که در میان مردم مشهور شده است بخواهد چنین کاری را بکند و خودش تنهایی به کوه و دشت برای پرستش برود، مردم و دشمنان وی، او را آزار جنسی میدهند (اگرچه مردان را نیز آزار میدهند و برخی را هم کشتهاند؛ ولی یک زن عارف، هیچگاه نمیخواهد در چنین شرایطی قرار بگیرد تا دیگران به او گستاخی کند همچنین نمیخواهد که در میان مردم عرفانش رسوا شود).
این چیزی است که خود آنها نمیخواهند.
اگر در سرودههای پروین اعتصامی نگاه شود، همه قالبها دیده میشود، جز قالب غزل!
زیرا این قالب، برای سخنان عاشقانه است و وی برای اینکه دیگران به وی کنایه نزنند، از این کار شرمش آمده است از سرودن چنین قالبی پرهیز کرده است (ولی زنان بسیاری نیز، این قالبها را سرودهاند که ایرادی هم بر آنها نیست؛ زیرا از کسی که نگرش ژرفتری دارد، انتظار بیشتری نیز هست و مردان به آنها خرده نمیگیرند ولی به زنان، میگیرند)
پروین اعتصامی، عارف نبود، ولی به خاطر نگرش ژرفش، شرمی عارفانه داشت.
از یک زن ساده انتظاری نیست که چنین شرمی داشته باشد؛ زیرا برایش بسیار سخت است.
اگر من با چشم خودم ببینم که ماست سفیده
بعد شما بگین طبق روایات امده که ماست سیاهه
طبق احکام اسلامی باید کدام یک مورد پذیرش من قرار بگیره ؟ کدام یک مستند تر و عقلانی تره ؟
اگر در آیات و روایات باشد ماست سیاه است و وجه دلالت آن بر سیاهی ماست هم واضح باشد یعنی وحی خبر از سیاهی ماست داده باشد و حس شما (حس بینایی) خبر از سفیدی ماست دهد عقل حکم می کند که در حس امکان خطا وجود دارد ولی در وحی این امکان وجود ندارد.
خودتان هم گناهکار هستید.
اگر زن آنگونه که شایسته است، آگاهیش را بالا ببرد، کسی نمیتواند به وی زور بگوید.
هرکس (چه مرد و چه زن) نادان باشد، دیگران از وی سو استفاده میکنند و اگر میخواهد چنان نباشد، باید خود را دانا کند.
با حرف شما موافقم :Gol: ، هر چند من هرگز شخصی نیستم که زیر بار ظلم و حرف های مضحک و بی منطق برم و قانع کردن من واقعا کاری سخت هست
اما اینهمه بانوان باسواد ، مشکل از جای دیگه س بزرگوار که این صدا رو نمیذارن به جایی برسه . مشکل ما اینجاست که توی این مملکت تا زن بخواد حرف بزنه ، از طرف جنس مذکر، کلاه شرعی روی هر چیزی گذاشته میشه تا به اسم اسلام همه چیزو تمام کنن و بگن اگر حرف بزنی ، یعنی خدا رو قبول نداری و به قول شما بی سوادی میشه دلیل مورد و هر چند با سوادانش هم کنار گذاشتند و هزارتا جرم بهشون نسبت میدن و کافر اعلامشون میکنن (نمونه ش توی همین فروم ، نشد بانوان فروم یه بار بنویسن حقوق زن -مصلا خودم و چند نفر دیگه- ، هنوز ندیده و نشنیده و نخونده متهم به هزارتا چیز شدیم و شدیم دشمن اسلام! و منکر حرف های خدا . اگر به هر کسی هزارسال بگن اینجا یه دیواره ، طرف بالاخره توهم رو میزنه و دیوار رو میبینه . مثال همین مدل زنان با سواد بسیار هست که به جرم فمینیست و خراب کردن دین ، اسمشون رو خراب کردن . گویا زن در اسلام هیچ حقی نداره ، تا میاد بگه حقم ، میگن با دستور خدا میخوای مخالفت کنی ؟؟؟
این سخن بدینمایه است که اگر کسی کشوردار خوبی نباشد و مسلمان نباشد، باید از این کار کنارهگیری کند.
آن سخن بدین معنا بود که هر حاکمی از شرع مقدس جواز حکومت خود را نگرفته باشد باطل است خواه مرد باشد و خواه زن یعنی حکومت ملکه سبا باطل است پس خداوند از آن تمجید نکرده در حالی که بعضی می گویند که خداوند از آن تمجید کرده است!!! که این افراد باید به این اشکال پاسخ دهند که خداوند چگونه طاغوت را تمجید می کند.
در طول تاریخ، هزارانهزار تن از مردان بر مردم پادشاهی کردهاند و میکنند؛ چند تن از اینان، درستکار هستند؟
اگر از ناحیه شرع جواز حکومت نداشتند که اکثرا نداشته اند حکومت طاغوت بوده اند.
پیامبر اسلام به همهی پادشاهان همچون خسرو پرویز نامه داد و همان درخواست سلیمان را نیز از آنان کرد!
لطفا با مدرک سخن بگویید
از خسرو پرویز خواست حکومت خود را کنار بگذارد یا مسلمان شود؟؟ مثلا از پادشاه حبشه درخواست مسلمان شدن کرد یا تسلیم حکومت به آنها؟؟!!
پس چرا در زمان سبا، چنین چیزی نبود و وی یکی از بزرگترین پادشاهان بود که مردان زیادی زیر دست وی بودند؟
به دلیل اینکه آنها طاغوت بودند و گرنه زن را حاکم خود نمی کردند:Nishkhand:
شاید اگر وی مرد میبود، درخواست سلیمان را نمیپذیرفت و با وی جنگ میکرد! (همانند مردانی که هیچکدام درخواست پیامبر اسلام را نپذیرفتند!)
شاید!
اما چه ربطی دارد به موضوع؟؟ مگر ما گفتیم زن هر کاری بکند اشتباه است و مرد هر کاری کند صحیح است؟!
بحث ما این بود که زنان نمی توانند این منسب که حکومت یک منسب الهی است را دارا باشند
چرا تا نیمه تفسیر میکنید؟
کاملا توضیح آن را دادم
و از لحاظ دلالت هم وقتی مدیریت خانواده با مرد است پس چگونه است که حکومت بر جامعه که امری الهی است بر عهده زن باشد؟؟
پیامبری با پادشاهی بسیار متفاوت است و پیامبرانی که پادشاه بودهاند، شمارشان بسیار کم است.
هر پادشاهی باید از جانب خدا باشد و گرنه طاغوت می باشد
هرچند سخنانی هست که گفته میشود برخی از پیامبران زن بودهاند.
سند و مدرک؟!!
در کل بحث ما این بود که اولا ولایت و حکومت باید از جانب خدا باشد و ثانیا خداوند زنان را برای اینکار قرار نداده چون اگر قرار می داد باید اولین حاکم زن حضرت فاطمه که جز انسان های کامل است باشد
اگر در آیات و روایات باشد ماست سیاه است و وجه دلالت آن بر سیاهی ماست هم واضح باشد یعنی وحی خبر از سیاهی ماست داده باشد وحس شما (حس بینایی) خبر از سفیدی ماست دهد عقل حکم می کند که در حس امکان خطا وجود دارد ولی در وحی این امکان وجود ندارد.
برای قسمت ابی حرفتون
وجه دلالت ان ایات و روایات بر سیاهی ماست نه تنها واضح نیست که تمام از مایشها و تجربیات خلاف ان را نشان می دهد
و در ازمایشگاه ثابت شده ماست سفید است ولی باز هم روایات خلاف ان می گویند ماست سیاه است
برای قسمت قرمز حرفتون
نه تنها حس من که حس بینایی حداقل پنج میلیارد نفر دیگه گواهی بر سفید بودن ماست می دهد
و حتی در ازمایشگاههای متعدد سفیدی ان ثابت شده باشد
حال باید به روایت اعتماد کرد یا به حس بینایی پنج میلیارد نفر و تحقیقات ازمایشگاهی ؟
در خصوص امام جماعت شدن زنان برای زنان ، زن میتونه امام جماعت جنس خودش باشه ،پس قطعیتی که شما فرمودید ، در این مورد وجود نداره و اگر دارای قطعیت بود ، این موضوع مورد اختلاف فقها نبود که یکی آری بگه و دیگری خیر
با سلام و درود
صحبت بر سر امام جماعت شدن بر زنان نیست بلکه امام جماعت مردان منظور است و در این مورد، اختلافی نیست.
وقتی روایات، چنین ولایت مختصری که امام جماعت دارد را، برای زن مردود می دانند، به طریق اولی، ولایت های بزرگتر را نمی توان پذیرفت.
آن سخن بدین معنا بود که هر حاکمی از شرع مقدس جواز حکومت خود را نگرفته باشد باطل است خواه مرد باشد و خواه زن یعنی حکومت ملکه سبا باطل است پس خداوند از آن تمجید نکرده در حالی که بعضی می گویند که خداوند از آن تمجید کرده است!!! که این افراد باید به این اشکال پاسخ دهند که خداوند چگونه طاغوت را تمجید می کند.
ما کاری به این نداریم که آن پادشاه، طاغوتی بوده است، یا نه و یا سبا، پادشاهی درستکار داشته است، یا نه.
سخن بر سر این است که میگویند: چون زن توانایی کشورداری را به خاطر احساسی برخورد کردن ندارد، نمیتواند پادشاه شود و سرپرست گروه شود.
که در پاسخ گفتهاند: چرا برخی از زنان توانستهاند پادشاه شوند و مردان را زیردست خود بگیرند؟
همچون:
ملکهی سبا
زن ملکشاه سلجوقی
پادشاه زن در دورهی ساسانی
زنانی که در دورهی داریوش، برخی از کارخانهها را اداره میکردهاند و مردانی نیز زیردست آنها بودهاند.
و هزاران زنانی که اکنون، سرپرست کارخانههای بزرگ و کوچک هستند.
این دوگانگی را باید با دلیل درست کنند که چرا میگویند زن احساسی است و چنین توانایی را ندارد، ولی در تاریخ، شمار چنین زنانی، بسیار است.
نیازی نیست برای این کار از قرآن استفاده شود و هزاران تفسیر به رأی نیز انجام شود!
هرکدام از زنان و مردان، توانایی اداره کردن را دارند.
به هر روی، چون بر این سخن پافشاری میکنید، خواهشمندیم سخن خود را که میگویید مردم سبا و پادشاهشان مردمان بدی بودهاند را، ثابت کنید.
ما ثابت میکنیم که آنان مردمان خوبی بودهاند:
در (بقره / 257) آمده است: «... گمراهان، سرپرستشان طاغوت است که از درستکاری و روشنایی، به سوی تاریکی و بدکاری میروند و همواره در آتش خواهند بود»
مردم سبا اگر طاغوتی بودند، چگونه از طاغوت بیرون آمدند؟
قرآن گفته است چنین کسانی بر دلهاشان مهر است و هیچگاه سربراه نخواهند شد.
ولی کسانی که در دلشان نورِ کردار نیک باشد، سخن خدا را میپذیرند و از آن پیروی میکنند:
(بقره / 257): «خداوند سرپرست نیکوکاران است و آنها را از تاریکی به سوی نور میآورد ...»
اگر پادشاه و مردم سبا بدسرشت بودند، نباید سخن پیامبر خدا را میپذیرفتند.
چرا پذیرفتند؟ آیا گمراهان، چنین چیزی را میپذیرند و از تاریکی به نور میآیند؟ همچنین در سخنان ابتداییتان، چنین سخنی دیده شده است: «سخن در مورد اینکه پس از آمدن ملکهی سبا، پادشاهی وی پایان پذیرفته است»
آیا سلیمان همزمان با آمدن بلقیس، تخت او را نیز نیاورد تا او در آنجا نیز احساس پادشاه بودن را بکند؟
اگر قرار بود پادشاهیش پایان پذیرد، آن تخت را باید نابود میکرد ولی چنین سخنی نیست.
لطفا با مدرک سخن بگویید
از خسرو پرویز خواست حکومت خود را کنار بگذارد یا مسلمان شود؟؟ مثلا از پادشاه حبشه درخواست مسلمان شدن کرد یا تسلیم حکومت به آنها؟؟!!
رخدادی به این مشهوری، نیازی به مدرک ندارد!
هنگامی که پادشاه ایران بخواهد مسلمان شود، بدینمایه است که محمد را به پیامبری بپذیرد و سخنان و فرمانهای او را نیز، فرمانبردار شود.
پس باید زیردست و تابع او باشد و همانند شهربانهایی باشد که یک پادشاه در پایتخت، وی را به شهربانی در جایی میفرستد که باید از فرمانهای وی پیروی کند.
خسروپرویز نیز، برای اینکه میدانست باید زیردست کسانی شود که هیچ ندارند، خشمگین شد و نامه را پاره کرد؛ چون تازیان در آن زمان هیچ نبودند و ننگ کشوری همچون ایران بود که بخواهد زیردست آنان شود.
اگر پیامبر به خسروپرویز نگفت: «اگر نپذیری، با تو جنگ میکنیم.» برای این بود که تواناییاش را در آن زمان نداشت و گرنه همانند سلیمان میگفت اگر نپذیری، با سپاهم به جنگ تو خواهم آمد.
همانگونه که پس از یکپارچه شدن تازیان، آنها به دیگر کشورها، به بهانهی گسترش اسلام، تازیدند و بزرگان دینی نیز، نهتنها این کار را رد نکردهاند، بلکه پندهایی هم برای بهتر جنگیدن دادهاند.
به دلیل اینکه آنها طاغوت بودند و گرنه زن را حاکم خود نمی کردند
ثابت کنید ...
کاملا توضیح آن را دادم[COLOR=Navy][SIZE=113]
و از لحاظ دلالت هم وقتی مدیریت خانواده با مرد است پس چگونه است که حکومت بر جامعه که امری الهی است بر عهده زن باشد؟؟
[/COLOR]سرپرستی خانه، زمانی با مرد است که زن بپذیرد خانهداری کند.
ولی زنی که خود کارمند است؛ مرد سرپرستش نیست.
این سخن برای زمان ابتدای اسلام بوده است که کار برای زن، در بیرون، ننگ بوده است.
پس همان سخن ما میشود: برخی از مردان، بر برخی از زنان برتری دارند و برخی از زنان، بر برخی از مردان.
این را در آشناهای خود نیز میبینیم؛ مردانی که نمیتوانند زندگی را بچرخانند، پول و خریدهای خود را به زن میسپارند و مردانی که باهوشتر باشند، سرپرست مالی و پولی خانواده میشوند.
هر پادشاهی باید از جانب خدا باشد و گرنه طاغوت می باشد
زمانی که نه پیامبری است و نه سروش آسمانیای، از کجا باید پادشاهی پیدا شود که از سوی خدا باشد؟
محمدرضا پهلوی، خود را از سوی خدا میدانست؛ پس از او نیز، پادشاهان، پیروزی خود را، ارادهی خدا دانستند!
هرکسی چنین سخنی را میگوید ولی هیچکس از سوی خدا به پادشاهی برگزیده نمیشود مگر پیامبران و کسانی که از سوی پیامبران باشند.
سند و مدرک؟!!
آن سخن، سخنی پایور نیست؛ زیرا نام همهی پیامبران را هیچکس نمیداند و از زندگی آنها نیز، کسی آگاهی ندارد ولی برخی این را گفتهاند.(همچون کریم زمانی در تفسیرش؛ که شیوهی تفسیر وی، آوردن چکیدهی تفسیرهای معتبر است)
[QUOTE]در کل بحث ما این بود که اولا ولایت و حکومت باید از جانب خدا باشد و ثانیا خداوند زنان را برای اینکار قرار نداده چون اگر قرار می داد باید اولین حاکم زن حضرت فاطمه که جز انسان های کامل است باشد
[/QUOTE]
گفتیم که زنان عارف، به دلیل شرم بیش از اندازهشان، نمیپذیرند که پیامبر شوند.[/SIZE]
برای قسمت ابی حرفتون
وجه دلالت ان ایات و روایات بر سیاهی ماست نه تنها واضح نیست که تمام از مایشها و تجربیات خلاف ان را نشان می دهد
و در ازمایشگاه ثابت شده ماست سفید است ولی باز هم روایات خلاف ان می گویند ماست سیاه است
منظور من از وجه دلالت این بود که از آیات قرآن که وحی است بتوان برداشت صریح کرد که ماست سیاه است مثلا آیه قرآن که وحی است این باشد که ماست سیاه است و شما ها نمی دانید و فکر می کنید سفید است! و یا این قسمت آخر هم اصلا نباشد که شما نمی دانید و فکر می کنید سفید است.
و در آزمایشگاه که آن هم با حس است ببینیم ماست سفید است و میلیار ها انسان هم همین مطلب را بگویند
حال عقل چه می گوید؟؟
عقل می گوید اساس آزمایش برای تشخیص رنگ ماست حس است و امکان خطا در حس وجود دارد و اگر میلیار ها انسان هم چنین حسی داشته باشند امکان خطا شاید کمتر شود اما باز هم امکان خطا صفر نمی شود.
عقل می گوید که خداوند خطا نمی کند و پیامبران نیز معصوم هستند و وحی هم مصون از خطاست و محال است اشتباه کند (اینها اساس دین است که با ادله عقلی ثابت می شود)
حال اگر حس مردم ولو اینکه در آزمایشگاه هم با مشاهده و تجربه چیزی دیده شده باشد خلاف وحی باشد چون امکان خطا در مشاهده و آزمایش و تجربه هست ولو کم اما در وحی نیست عقل حکم می کند که ....(هر آنچه که عقلتان حکم می کند به جای .... قرار دهید)
برای مثال مردم تقریبا هزار سال پیش گمان می کردند که زمین ثابت است و خورشید دور زمین حرکت می کند و می گفتند این را نه تنها چشم ما بلکه چشم هزاران نفر هم می بیند که خورشید حرکت می کند! اما وحی می گفت که شما کوه ها (مجاز از زمین) را می بینید گمان می کنید که ثابت است در حالی که حرکت دارد وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَاب
سلام جناب میقات در خصوص استدلال شما به امام جماعت بودن مرد و یا قوام بودن مرد در خانواده و تعمیم اون به مناصب کلان که در اجتماع هم مرد قوام زن باشه و همین طور دلیل آقای ملاصدرا برای الرجال قوامون علی النسا که این قوام بودن رو در غیر خانواده و در اجتماع و سایر محیطهائی که نیاز به قوام برای رفق و فتق امور هست مرد رو قوام میدونید. سوال: استدلالات شما عام است و لذا هر قوام بودنی رو شامل میشه نه فقط حکومت (یا رهبری) بلکه مثل رئیس جمهوری (یا نخست وزیری)، فرماندهی، وزارت و ... ولی ما در تاریخ جمهوری اسلامی یک وزیر زن داشتیم. حالا اگر وزارت رو هم بگیم که مراجع راضی نبودند و ... ریاستها و مدیرکل شدنها و ... که مواردشان کم هم نیست چی. آنها هم قوام هستند و امور زیادی تحت قوام و تدبیرشون میشه. پس ذکر عام قوامیت که شما فرمودید نمیتونه باشه (مگر این که بپذیریم این ریاستهای اداری غیر اسلامی واقع میشن) مگه این که موارد کاملا خاصی خودش نص باشه مثل رهبری، مرجع تقلید یا قاضی شدن و موارد دیگه منصوص که باید برای هر کدوم روایت معتبر ارائه بشه منظورم اینه که تعمیم دادن امام جماعت بودن مرد یا آیه قوامیت مرد نمیتونه دلیل باشه (چون احتمالا اشکالی نداشته که در جمهوری اسلامی زن ها به ریاست و قوام بودن میرسن)
با سلام و درود
مراد از ولایتی که در این آیه نفی می شود، مطلق العنان بودن، ولایت مستقله قدرتمند و خودمختار بودن است و الا با توجه به آموزه های دینی و اسلامی، این گونه نیست که اصلا به نظر زن توجه نشود بلکه توصیه می شود مدیریت داخل خانه بر عهده زن باشد.
با این بیان، رهبر، مرجع تقلید و یا رئیس جمهور شدن و ... که ولایتی مستقل دارد و به صورت مطلق است، از نظر شرعی اجازه داده نمی شود ولی مواردی که زیر مجموعه و زیر نظر مدیری مافوق است، مانند مدیر عامل و مدیر کل و ... اشکالی ندارد.
حتی وزیر شدن را هم اگر تحت نظر رئیس جمهور بدانیم می توانیم بدون اشکال بدانیم، البته ممکن است کسی خدشه کند که یک وزیر برای خود ولایت و استقلالی دارد؛ که در این صورت می تواند مشکل باشد.
بنابر این، این استدلال به آیه، اصل ولایت داشتن و هر نوع ولایتی را نفی نمی کند بلکه ولایت مستقله و خودمختاری و به عبارتی مطلق العنان بودن را نفی می کند.
مراد از ولایتی که در این آیه نفی می شود، مطلق العنان بودن، ولایت مستقله قدرتمند و خودمختار بودن است و الا با توجه به آموزه های دینی و اسلامی، این گونه نیست که اصلا به نظر زن توجه نشود بلکه توصیه می شود مدیریت داخل خانه بر عهده زن باشد.
با این بیان، رهبر، مرجع تقلید و یا رئیس جمهور شدن و ... که ولایتی مستقل دارد و به صورت مطلق است، از نظر شرعی اجازه داده نمی شود ولی مواردی که زیر مجموعه و زیر نظر مدیری مافوق است، مانند مدیر عامل و مدیر کل و ... اشکالی ندارد.
حتی مزیر شدن را هم اگر تحت نظر رئیس جمهور بدانیم می توانیم بدون اشکال بدانیم، البته ممکن است کسی خدشه کند که یک وزیر برای خود ولایت و استقلالی دارد؛ که در این صورت می تواند مشکل باشد.
بنابر این، این استدلال به آیه، اصل ولایت داشتن و هر نوع ولایتی را نفی نمی کند بلکه ولایت مستقله و خودمختاری و به عبارتی مطلق العنان بودن را نفی می کند.
جناب میقات در این مورد اشکالی به ذهن بنده میرسه که ممنون میشم در موردش توضیح بدین:
نفی سپردن رهبری مجموعه ای که هم مردان و هم زنان درش هستند به زنان در صورتی که استثنایی نباشد و یا در شرایط خاص و ضرورت نباشد واضح است که مورد تایید دین نیست . البته فکر میکنم از نظر اولا بودن نه وجود حرمت و دلایل عقلی هم براش زیاد است...و بنده از این نظر با شما موافقم. اما فکر میکنم در مورد ایه ی محل بحث که فرمودین مربوط به روابط زناشویی باشد و نه بین هر زن و هر مرد.واضح است که خداوند ولایت هر زنی رو به هر مردی نسپرده(و ولایت هرزنی رو بر هر مردی نفی نکرده) و یا به هر مردی بر هر زنی درجه قرار نداده.مثلا در همان نظام خانواده بین مادر و پسرش میشود گفت تا حدودی شرایط به عکس هم هست و یا موارد زیاد دیگر....در نتیجه فکر نمیکنم این رو بشه به باقی نظام های اجتماعی نسبت داد.چرا که وقتی بحث رابطه ی زناشویی است دیگه زن رو با عنوان جنسیتش مورد بررسی قرار نمیدیم.بلکه زن و مرد به عنوان افرادی که نقش همسر و شوهر رو پذیرفتند بررسی میشن.و مسلم است که حقوق و وظایف متناسب با این نقش به انها داده شده.ولی در نظام اجتماعی این نقشها عوض میشه.در نتیجه قوانین هم تغییر میکنه.. همان طور که مثلا هر مردی مسئول نفقه ی هر زنی نیست هر مردی هم بر هر زنی ولایت ندارد وووو...
اشکال دیگه ی بنده هم این است که ایا مثلا میشود گفت حضرت زهرا سلام الله بر زنان و مردان جامعه ولایت ندارند؟!یا امثال این؟(اولا این است که فردی به غیر ایشان حاکم باشد اما فرض کنیم وضع به گونه ای بود که امام معصوم در دسترس نبود و ایشان بودند.ایا شخصی شایسته تر از ایشان برای این مسئله هست؟!)